فراموش کردم
رتبه کلی: 14662


درباره من
مجیک ام جی (abolfazl1 )    

بازی زمونه

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۷/۱۱ ساعت 03:02 بازدید کل: 111 بازدید امروز: 111
 
پسر پیش خود می گفت هیچگاه عاشق نخواهم شد و محال است به کسی دل دهم!
 همیشه شکست های عشقی دیگران را ابلهانه می دانست و به تمسخر می گرفت و سرزنش دوستانش شده بود کار هر روزش.
از کلمه های جدایی و تنهایی و سیگار سخت تنفر داشت و به خیالش کسانی که از تنهایی و جدایی رو به سیگار آورده بودند را آدم هایی بی اراده و غیر قابل بخشش می دانست.
روزها از پی هم می گذشت تا اینکه یک روز پسر احساس عجیبی در دلش داشت، انگار ته قلبش چیزی تکان می خورد.
تا به خود بیاید سخت عاشق شده بود و وابسته.
مدت ها گذشت و از آن چیزی که می ترسید سرش آمد و او مانده بود با عشقی نافرجام و شکست خورده.
دیری نپایید، تنهایی و جدایی سراغش آمدند و مانده بود پای یک
دنیا درد و دلتنگی 
و خاطرات خاک خورده در ذهنش که با زخم های عمیقی به یادگار مانده بود
و 
خیره شده بود به سیگار در دستش که این روزها عجیب در دلش جا گرفته بود.
بازی زمونه
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۷/۱۱ - ۰۳:۰۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)