فراموش کردم
رتبه کلی: 3311


درباره من
نانوایی شلوغ بود پوپان مدام این پا و آن پا میکرد نانوا به او گفت چرا اینقدر نگرانی ؟
گفت گوسفندانم را رها کرده ام و آمده ام تا نان بخرم می ترسم گرگها شکمشان را پاره کنند.
نانوا گفت : چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده ای ؟ گفت سپرده ام . اما او خدای گرگها هم هست .
محمد کرمی (abyk )    
   
عنوان: تک بیر وان
تک بیر وان
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 140 بازدید امروز: 140

این تصویر توسط امین داودی بررسی شده است.
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (1)