شبی پسرکوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد.اون باخط بچگانه نوشته بود:
صورتحساب:
کوتاه کردن چمن باغچه5دلار
مرتب کردن اتاق خوابم1دلار
مراقبت ازبرادرکوچکم3دلار
بیرون بردن سطل زباله2دلار
نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم6دلار
جمع بدهی شمابه من:17دلار
مادرش که به چشمان منتظرپسرنگاهی کرد،چندلحظه خاطراتش رو مرور کرد بعدقلم رو برداشت وپشت برگه صورتحساب اواین عبارت رو نوشت:
بابت شب هایی که بربالینت تاصبح نشستم هیچ
بابت تمام زحماتی که تو این چندسال کشیدم تابزرگ بشی هیچ
بابت غذا،نظافت تو واسباب بازیهات هیچ
واگه تمام اینهارو جمع بزنی میبینی که هزینه عشق واقعی من به توهم هیچه!
وقتی پسر آنچه مادرش نوشته بود رو خوند چشماش پراز اشک شدودرحالی که به چشمای مادرش نگاه میکرد،گفت مامان دوست دارم.
همون موقع قلم رو برداشت وزیر صورتحساب نوشت:قبلا"به طور کامل پرداخت شده!!!!!





