فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 9300


درباره من
سلام دوستان


در این صفحه اجباری به گذاشتن نظر و یا لایک نیست.علاقه مند بودید میتونید مطالب و بخونید و نظر بدید.

تشکر از بازدید شما از صفحه ی من.

سایت های مرتبط با ادیان
http://www.rahyafte.com


http://panahian.ir



http://www.ferghenews.com


http://hejab-isf.ir


http://www.ngoic.com

ماجرای داود پیامبر و بتشبع زنِ اُوریای حِتِّی در کتاب مقدس.....آیا این کتابِ مقدس است؟؟؟!!!!

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۲/۲۵ ساعت 17:58 بازدید کل: 247 بازدید امروز: 246
 
کتاب مقدس-عهدقدیم-دوم سموئیل فصل 11
 
داود و بتشبع‌
 
 1   بیرون‌ رفتن‌ پادشاهان‌، که‌ داود یوآب‌ را با بندگان‌ خویش‌ و تمامی‌ اسرائیل‌ فرستاد، و ایشان‌ بنی‌عَمّون‌ را خراب‌ کرده‌، رَبَّه‌ را محاصره‌نمودند، اما داود در اورشلیم‌ ماند.
 2   و واقع‌ شد در وقت‌ عصر که‌ داود از بسترش‌ برخاسته‌، بر پشت‌بام‌ خانۀ پادشاه‌ گردش‌ کرد و از پشت‌ بام‌ زنی‌ را دید که‌ خویشتن‌ را شستشو می‌کند؛ و آن‌ زن‌ بسیار نیکومنظر بود.
 3   پس‌ داود فرستاده‌، دربارۀ زن‌ استفسار نمود و او را گفتند که‌ «آیا این‌ بَتشَبَع‌، دختر اَلِیعام‌، زن‌ اُوریای‌ حِتِّی‌ نیست‌؟»
 4   و داود قاصدان‌ فرستاده‌، او را گرفت‌ و او نزد وی‌ آمده‌، داود با او همبستر شد و او از نجاست‌ خود طاهر شده‌، به‌ خانۀ خود برگشت‌.
 5   و آن‌ زن‌ حامله‌ شد و فرستاده‌، داود را مخبر ساخت‌ و گفت‌ که‌ «من‌ حامله‌ هستم‌.»
 6   پس‌ داود نزد یوآب‌ فرستاد که‌ اوریای‌ حتّی‌ را نزد من‌ بفرست‌ و یوآب‌، اُوریا را نزد داود فرستاد.
 7   و چون‌ اوریا نزد وی‌ رسید، داود از سلامتی‌ یوآب‌ و از سلامتی‌ قوم‌ و از سلامتی‌ جنگ‌ پرسید.
 8   و داود به‌ اوریا گفت‌: «به‌ خانه‌ات‌ برو و پایهای‌ خود را بشو.» پس‌ اوریا از خانۀ پادشاه‌ بیرون‌ رفت‌ و از عقبش‌، خوانی‌ از پادشاه‌ فرستاده‌ شد.
 9   اما اُوریا نزد در خانۀ پادشاه‌ با سایر بندگان‌ آقایش‌ خوابیده‌، به‌ خانۀ خود نرفت‌.
 10   و داود را خبر داده‌، گفتند که‌ «اوریا به‌ خانۀ خود نرفته‌ است‌.» پس‌ داود به‌ اوریا گفت‌: «آیا تو از سفر نیامده‌ای‌؟ پس‌ چرا به‌ خانۀ خود نرفته‌ای‌؟»
 11   اوریا به‌ داود عرض‌ کرد که‌ «تابوت‌ و اسرائیل‌ و یهودا در خیمه‌ها ساکنند و آقایم‌، یوآب‌، و بندگان‌ آقایم‌ بر روی‌ بیابان‌ خیمه‌نشینند. و آیا من‌ به‌ خانۀ خود بروم‌ تا اکل‌ و شرب‌ بنمایم‌ و با زن‌ خود بخوابم‌؟ به‌ حیات‌ تو و به‌ حیات‌ جان‌ تو قَسَم‌ که‌ این‌ کار را نخواهم‌ کرد.»
 12   و داود به‌ اوریاگفت‌: «امروز نیز اینجا باش‌ و فردا تو را روانه‌ می‌کنم‌.» پس‌ اوریا آن‌ روز و فردایش‌ را در اورشلیم‌ ماند.
 13   و داود او را دعوت‌ نمود که‌ در حضورش‌ خورد و نوشید و او را مست‌ کرد، و وقت‌ شام‌ بیرون‌ رفته‌، بر بسترش‌ با بندگان‌ آقایش‌ خوابید و به‌ خانۀ خود نرفت‌.
 14   و بامدادان‌ داود مکتوبی‌ برای‌ یوآب‌ نوشته‌، به‌ دست‌ اوریا فرستاد.
 15   و در مکتوب‌ به‌ این‌ مضمون‌ نوشت‌ که‌ «اوریا را در مقدمۀ جنگِ سخت‌ بگذارید، و از عقبش‌ پس‌ بروید تا زده‌ شده‌، بمیرد.»
 16   و چون‌ یوآب‌ شهر را محاصره‌ می‌کرد، اوریا را در مکانی‌ که‌ می‌دانست‌ که‌ مردان‌ شجاع‌ در آنجا می‌باشند، گذاشت‌.
 17   و مردان‌ شهر بیرون‌ آمده‌، با یوآب‌ جنگ‌ کردند و بعضی‌ از قوم‌، از بندگان‌ داود، افتادند و اُوریای‌ حَتِّی‌ نیز بمرد.
 18   پس‌ یوآب‌ فرستاده‌، داود را از جمیع‌ وقایع‌ جنگ‌ خبر داد.
 19   و قاصد را امر فرموده‌، گفت‌: «چون‌ از تمامی‌ وقایع‌ جنگ‌ به‌ پادشاه‌ خبر داده‌ باشی‌،
 20   اگر خشم‌ پادشاه‌ افروخته‌ شود و تو را گوید چرا برای‌ جنگ‌ به‌ شهر نزدیک‌ شدید، آیا نمی‌دانستید که‌ از سر حصار، تیر خواهند انداخت‌؟
 21   کیست‌ که‌ اَبیمَلَک‌ بن‌ یرُبُوشت‌ را کُشت‌؟ آیا زنی‌ سنگ‌ بالایین‌ آسیایی‌ را از روی‌ حصار بر او نینداخت‌ که‌ در تاباص‌ مرد؟ پس‌ چرا به‌ حصار نزدیک‌ شدید؟ آنگاه‌ بگو که‌ بنده‌ات‌، اوریای‌ حِتِّی‌ نیز مرده‌ است‌.»
 22   پس‌ قاصد روانه‌ شده‌، آمد و داود را از هر آنچه‌ یوآب‌ او را پیغام‌ داده‌ بود، مخبر ساخت‌.
 23   و قاصد به‌ داود گفت‌ که‌ «مردان‌ بر ما غالب‌ شده‌، در عقب‌ ما به‌ صحرا بیرون‌ آمدند، و ما برایشان‌ تا دهنۀ دروازه‌ تاختیم‌.
 24   و تیراندازان‌ بر بندگان‌ تو از روی‌ حصار تیر انداختند، و بعضی‌ از بندگان‌ پادشاه‌ مردند و بندۀ تو اوریای‌ حِتِّی‌ نیز مرده‌ است‌.»
 25   داود به‌ قاصد گفت‌: «به‌ یوآب‌ چنین‌ بگو: این‌ واقعه‌ در نظر تو بد نیاید زیرا که‌ شمشیر، این‌ و آن‌ را بی‌ تفاوت‌ هلاک‌ می‌کند. پس‌ در مقاتله‌ با شهر به‌ سختی‌ کوشیده‌، آن‌ را منهدم‌ بساز. پس‌ او را خاطر جمعی‌ بده‌.»
 26   و چون‌ زن‌ اوریا شنید که‌ شوهرش‌ اوریا مرده‌ است‌، برای‌ شوهر خود ماتم‌ گرفت‌.
 27   و چون‌ ایام‌ ماتم‌ گذشت‌، داود فرستاده‌، او را به‌ خانۀ خود آورد و او زن‌ وی‌ شد، و برایش‌ پسری‌ زایید. اما کاری‌ که‌ داود کرده‌ بود، در نظر خداوند ناپسند آمد.
 
 ---- 
کتاب مقدس-عهدقدیم- ترجمه قدیم
 
این مطلب توسط اسماعیل مختاری بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)