فراموش کردم
اعضای انجمن(413) صفحه اصلی انجمن
جستجوی انجمن
کاظم احمدی (afk123 )    

رضا براهنی

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۴/۰۹ ساعت 15:38 بازدید کل: 1073 بازدید امروز: 1064
 

روزنامه اعتماد، 23 اردیبهشت 85

این روزها، از گوشه و کنار زمزمه هایی به گوش می رسد مبنی بر اینکه شاید یکی از نامزدهای نوبل ادبیات در سالهای آینده ، «دکتر رضا براهنی » از ایران باشد. البته این خبر، هنوز در حد زمزمه هایی شفاهی است و خبری است نه چندان قابل استناد. اما، نوبل گرفتن نویسنده یی چون «براهنی »، شایعه هم اگر باشد شایعه یی است در خور تامل چرا که «براهنی » از برخی جنبه ها یکی از جهانی ترین نویسندگان ایران است . او نویسنده یی است با روابطی گسترده با اهل فرهنگ جهان . نویسنده یی که با رمان «روزگار دوزخی آقای ایاز» منتقد سرشناسی چون «ژولیا کریستوا» را نیز شگفت زده کرده . ضمن اینکه متن فرانسوی این رمان در ردیف پرفروش های کتاب در فرانسه بوده و چندی پیش هم یک کارگردان تئاتر فرانسوی نمایشنامه یی را براساس این رمان روی صحنه برده است...

beraheni

چند وقتی هست که میخواستم در مورد "دکتر رضا براهنی" مطلبی آماده کنم، ولی در مورد کم و کیف و چگونگی آن مانده بودم. یا به قول ناشر کتاب "جنون نوشتن" که در مقدمه کتاب آورده است:

(( ... اما اگر کسی بخواهد درباره براهنی حرف بزند!

باید درباره براهنی قصه نویس حرف بزند؟ باید درباره براهنی شاعر حرف بزند؟ و یا باید درباره براهنی حرف بزند، یعنی براهنی نقد نویس، یعنی درباره کسی که برای اولین بار نقد را بعنوان یک اصل مستقل، لازم و ضروری وارد حوزه ادبیات این مملکت کرد؟ ...

... چرا درباره براهنی ننوشته اند، و سکوت را بر گفتار و فرار را از این مسئولیت بر قرار ترجیح داده اند. کسانی که آنان درباره اشان نوشته اند، قبلا از دید نقادانه براهنی گذشته اند، که کتابها، مقاله ها و متن های سخنرانی براهنی را جلو خود گذاشته اند، و یا الگو قرار داده اند و یا اصلا با تغییراتی به اسم خودشان به چاپ داده اند ولی چون براهنی درباره براهنی شاعر و نویسنده، نقد ننوشته است، و یا نمیشد بنویسد، آنها نیز درباره شعرها و قصه های براهنی، نقد ننوشته اند، یعنی نمیشد بنویسند... ))

برای همین تصمیم گرفتم چند خطی من باب آشنایی جمع آوری کنم و امیدوارم برای دوستان و علاقه مندان مفید باشد.

 

 زندگی نامه (به قلم دکتر براهنی)

در سال 1314 در یکی از محلات فقیرنشین شهر  تبریز به دنیا آمدم. از پدری کارگر و مادری نیمه روستایی و نیمه شهری، دومین فرزند خانواده ای هشت فرزنده که چهار نفرشان – دو پسر دو دختر – در کودکی تلف شدند. همراه پدرم، با برادر بزرگم- که حالا همان روانشناس معروف، محمد نقی براهنی است- در کارخانه های مختلفی که پدر در انها کار میکرد، به بیگاری میرفتیم، ضمن تحصیل وهن آور در دبستان و دبیرستان "پرورش" تبریز که مدرسه بچه های اعیان و اشراف شهر بود و من برادرم را خویشی از آدمهای دور افتاده پدر – که بعدها فهمیدیم پسر همان حاجی محمد علی بادامچی – یار و همکار تقی رفعت و شیخ محمد خیابانی در نهضت خیابانی بود- به مدرسه فرستاده بود و هزینه درسها را تمام و کمال میپرداخت. نفرت من از سرمایه و پول بیش از آنکه زاییده آگاهی طبقاتی بعدی ما باشد، ریشه در تفرعن بچه پولدار ها نسبت به ما و امثال ما، بچه های گدا گشنه این مدرسه داشت که حدود بیست و سه چهار سال بعد، من بخشی از آن را در رمان مردگان خانه وقفی ( نوشته سالهای 43-44 و هنوز چاپ نشده) آورده ام.

رنجها و مرارتهای طاقت فرسای آن دوره، سه نفر از افراد خانواده را در سراسر زندگیشان به یکدیگر عمیقا نزدیک کرد: مادر، محمد نقی و من. از ان دوره ما سه تن هرگز جدا نشدیم. این دوره، هیجان انگیزترین دوره تاریخ شهر هم بود  جنگ جهانی دوم، اشغال تبریز، حضور چند ساله ارتش سرخ، وجود فرقه دموکرات و حرکات ناشی از همجواری با شوروی، باز شدن کتابت ادبی و مطبوعاتی زبان مادری، بریده شدن بعدی این زبان و جانشینی  فارسی و کوشش بی امانی که من نویسنده آینده باید میکردم تا بر زبان مسلط، تسلط پیدا کنم. سرشت شوریده و شورشی آذربایجانی با شوربختی ناشی از فقر خانوادگی و روانشناسی ، علوم اجتماعی و به طور کلی همه علوم انسانی را به خدمت ادبیات فرا خوانم...

 

Mute
Current Time 0:00
/
Duration Time 0:00
Loaded: 0%
Progress: 0%
Stream TypeLIVE
Remaining Time -0:00
 

شعر ترکی با صدای شاعر

 

دکتر براهنی همواره درباره زبان مادری و لزوم آموزش آن و زجری که خود در این مورد دیده و چشیده است را بارها و بارها در نوشته ها و مقالات و سخنرانی ها آورده است:

دکتر براهنی در خاطرات کودکی خود می آورد:

 زمانی که در کلاس 6 ابتدایی، متن انشای خود را به زبان ترکی نوشتم
معلم مرا وادار کرد تا کاغذهای دفترم را بخورم
و آن گاه من قورت دادم زبان مادری ام را ...

یا در بخشی از مقاله صورت مسئله آذربایجان؟ حل مساله آذربایجان  مینویسد

. وقتی که لیسانسم را در تبریز گرفتم، با چهار زبان خارجی، یعنی فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسه به صورت مکتوب سر و کار پیدا کرده بودم و دو تا از آنها را بسیار خوب بلد بودم، فارسی و انگلیسی را. ولی هنوز تسلط به زبان مکتوب مادری نداشتم. کسی درسم نداده بود. از نظر زبانی من پنج شقه شده بودم. بعدها این روند رنج آور را به نوعی توفیق تبدیل کردم. به همین دلیل هرگز یادم نرفته که چه زجری کشیدم. این زجر، زجری بود که رضاخان بر ما تحمیل کرده بود...

 beraheni1

 

بیا کنار پنجره""
**
زمان آن رسیده است/که دوست داشتن/صدای نغز ِ عاشقانه ای شود
که از گلوی گرم ِ تو طلوع می کند
بیا کنار ِ پنجره
و خضر ِ سبز پوش را که یک زمان
بلند وُ تابناک ایستاده بود در چمن
و آبشار ِ سبز ریش ِ او ز شیب ِ سرخ گونه هاش
رسیده بود تا به زیر ِ سینهءقدیم ِ این جهان
و کاسه ای ز آب ِ جاودانگی به دست داشت
به من نشان بده
بیا وُ قطره ای از آن پیاله را به حلق ِ من فروچکان
و آفتاب را نشان بده
که می لمد به روی سبزه های گرم
نسیم را نشان بده
که می وزد چنان خفیف وُ نرم
که گوییا نمی وزد
مرا به خواب ِ عشق ِ اوّل ِ جوانی ام رجوع داده ای
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه راز ِ عاشقان عیان شود
عطش برای دیدن ِ تو سوخته زبان ِ من
به من بگو،عطش
چگونه بی زبان،بیان شود
تو مهربان ِ من،بیا کنار ِ پنجره
و پیش از آن که قد ِ نیمه تیرسان ِ من کمان شود
بهار را به من نشان بده
بگو که سرو ِ سرفراز ِ ما دوباره در چمن، َچمان شود
به چهره ها و راه ها چنان نگاه می کنم که کور می شوم
چه مدّتی ست دلبرا،ندیده ام تو را؟
تو مهربان ِ من ،بیا کنار ِ پنجره
هلال ِ ابروان ِ خویش را
فراز ِ بدر ِ چهره ات،برابرم نشان
که خشکسال ِ شعر ِ من شکفته چون َجنان شود
شکسته بود کلک ِ من،ز یأس ِ بی امان ِ من
تو مهربان ِ من،بیا کنار ِ پنجره
که تا به جای آن که بوریا شود ِنیِ ِ زمانِ ِ من
خورَد تراشِ ِ عشق، ِنیستان ِ من
چو خامه ای شود که سر سپردگی ش
سپرده با بَنان شود
نگاهِ آخرینِ ِ من اگر همین روا بوَد
که لحظه ای،برای لحظه ای فقط
بهار،منظر ِ نگاه ِ من شود
تو مهربان ِ من،بیا کنار پنجره
بهار را به من نشان بده
و پیش از آن که شب فرا رسد
و عمر،مثل ِ آب ِ جاودانگی
به عمق ِآن محالِ ِ تیرگی نهان شود
تو مهربان ِ من،بیا کنار ِ پنجره
که آفتاب ِ روحِ ِ من عیان شود


"رضا براهنی"

 

منابع:

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1065788

http://www.goodreads.com/topic/show/235998

http://www.rezabaraheni.com/?page_id=260

مقاله صورت مسئله آذربایجان؟ حل مساله آذربایجان ، خرداد 85

مقدمه کتاب جنون نوشتن، گزیده آثار رضا براهنی

 

این مطلب توسط موسی اصلانی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۴/۱۰ - ۰۰:۲۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)