فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 209


درباره من
موضوعات و مباحثی را که علاقه دارم به صورت مطلب یا تصویر توضیح در صفحه شخصی قرار میدهم.

لیست دوستانم معمولا بر اساس شناخت قبلی و یا بر اساس مطالبشان میباشد، لذا خواهش دارم در صورت نپذیرفتن درخواست دوستی ناراحت نشوید.

آنلاین بودن من در سایت دلیل بر حضور پشت سیستم نیست، پس لطفا اگر امری داشتید به صورت پیام خصوصی بفرمایید مطمئنا پاسخ خواهم داد.

---------------------------------



---------------------------------

به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی
ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی

به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری
ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی

به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی
ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی

به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی
ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی

به انسان بودنت شک کن اگر هر ساله در حجی
ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی

به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی
ولی قدر سری سوزن ز جای خود نجنبیدی

کاظم احمدی (afk123 )    
آلبوم: تلخند
   
عنوان: ازدواج!
ازدواج!
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 285 بازدید امروز: 118

این تصویر توسط حامد - قره داغی بررسی شده است.
توضیحات:



در ایام قدیم زن و مردی پسر جوانی داشتند و از دار دنیا یک الاغ!

روزی زن و مرد به فکر ازدواج پسرشان افتاده و هر شب در خانه میگفتند که این الاغ را بفروشیم و پسرمان را سروسامان دهیم. و پسر جوان هم هر روز این صحبتها را شنیده و کیفور میشد...

روزها همینطور میگذشت ، تا اینکه یک روز این زن و شوهر سر مسئله ای باهم دعوا میکنند و چند روزی باهم حرف نمیزنند،

تا اینکه یک شب پسر جوان به سیم آخر زده و میگوید:

آتا ، دای ائشک ائشک دانیشمیسیز؟ ( دیگه از الاغ حرفی نمیزنید؟)


ترجمه از خودم(نقل به مضمون) داستانی فولکلور


 
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۷/۰۵ ساعت 22:08
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (2)