درباره من

امروز (روز پدر) چون تو شهر دیگری مهمون بودم، قرار بر این شد که به جای گذران وقت به بطالت، سری به خانه سالمندان این شهر بزرگ و فرهنگی (!!!) بزنیم.

حدود ساعت یازده براه افتادیم و از پیر و جوان و زن ومرد آدرس پرسیدیم که متاسفانه کسی بلد نبود، بعد به فکرمان رسید تا از 118 شماره تلفن بگیریم و از خودشان آدرس را جویا باشیم که جواب تلفن هم داده نشد، متاسفانه حتی ماموران آگاهی و راهنمایی و رانندگی هم بلد نبودند و حتی بعضی با تعجب میپرسیدند: خانه سالمندان؟

خلاصه در نهایت مسیرمان به سروان راهنمایی و رانندگی رسید، از ایشان جویا شدیم که باز نمیدانستند ولی با تماس با همکاران و مرکز پلیس توانست آدرس را به ما برساند.!

بعد از کلی گشت و گذار به منطقه مورد نظر رسیدیم، متاسفانه حتی در خود محله هم این موسسه رو نمیشناختن و از هرکس میپرسیدیم میگفت : تا حالا ندیدم! نمیشناسم، این طور جایی نداریم...

تا اینکه در آخرین لحظه موفق شدیم پیدا کنیم ولی در عین ناباوری اجازه ندادند وارد بشیم و هر چه گفتیم که اینجا مسافریم و فقط برای عیادت آمده ایم ... جواب منفی بود!

بگذریم!

این صندلی ها برای برگزاری مراسم جشن چیده شده اند و تا ساعتی دیگر پر خواهند شد،
صرفا قربه الی الله

 
 

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۲/۲۳ ساعت 16:22

کاربران آنلاین (0)