رسیدم به بن بست این کوچه ها
به جایی که با چشم تو روبه رو
به تنها خطوط تن کاغذم
همون جا که اسم تومیشه شرو
به جایی رسیدم که باید صریح
تموم غمو رنگ آبی کنم
ازاین اعتراف گناه بزرگ
قلم موی شب رو شرابی کنم
به عصیان این دستهای صبور
به نفرین خاموش یک پیرمرد
به ترفند لبخند شفاف تو
به پیچیدن پیچک از فرط درد
رسیدم به این زهرماری که هست
به این صحنه از قسمت بودنم
برشهای دردآور یک غزل
به تکرارهذیون تب بر تنم
رسیدم به تو انتهای جنون
به جایی که گیج نگاهت شدم
به اینجا که باید تمومش کنم
اگرچه هنوز از خودم بیخودم
رسیدم به تبعیدی هفته ها
به تقویم منحوس برگ سفید
به پیوستنت جزء این خاطره
واحساس گرمی که پایان رسید