عشقهای خیابانی

تقریباهمه شبهاباهم میحرفیدیم و این وضع من توی اداره بود...........زمانیکه همکارام منو اونو دیدند اینجوری شدند......... و من اینجوری بهشون جواب میدادم>>...........بالاخره یک روز اون یک گل رز داد به یه نفر دیگه>>>.......... و من اینجوری شدم>>>............ بعدازمدتی اینجوری شدم>>>>>>............بللللله اینم از عاقبت عشقهای خیابونی>>>>>>>>>>.....................................چرا این کاررو باهام کرد منکه سرم تو کتاب بود>>>................چرا اصلا دیدمش؟؟؟؟؟؟؟؟........