فراموش کردم
رتبه کلی: 10828


درباره من
ایسو مهناز (aiso )    

جز تو پناهی ندارم.

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۱۶ ساعت 13:59 بازدید کل: 113 بازدید امروز: 113
 

در سال قحطی ,صاحبدلی پریشان حال,غلامی را دید که بسیار شادمان بود.

پرسید؟چطور در چنین وضیعتی شادمنی میکنی؟

گفت من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی که برای او کار میکنم روزی مرا میدهد.

صاحبدل به خود گفت:

شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد.

و من خدایی دارم که مالک تموم دنیاست و نگران روزگارم هستند.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۵/۱۶ - ۱۳:۵۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات