ای کاش همه ی دوستیها مثل دوستی چشم با دست بود چون اگه دست زخمی بشه چشم گریه میکنه اگه چشم گریه کرددست اشکاشو پاک میکنه ...

تبریزین اغ الماسی اوزمون سارالماسی قا لیبدیر قیامته دردیمین ساغالماسی...

ددیم ای قبری قازان کا ش یورولوب بیر دایانایدی جسدیم گج یتیشیب کفنیم بیر یوبانایدی کفنه بوکممیش ای نازنین بیرده گلردین سارالان گوزلریمه بیرده گوریدین تا کی گوریدین گوزلریم سن اوچون انتظاردادی...

تا حالا شده کسی رو دوست داشته باشی ولی توچشماش نگاه کنی بگی دوستش نداری تا حالا شده همه چی رو ببینی وبشنوی ولی خودت رو بزنی به نفهمی که نه دیدی نه شنیدی تاحالا بغضت در حد خفقی بهت فشار اورده ونتونستی حتی گریه کنی تاحالا گریه کردی از ته دل ولی هیچ کس اشکا تو ندیده تا حالا شدددددددددددده...

من تمام هستی ام را درنبرد با سرنوشت اتش زدم ..کشتم من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم تا تمام خوبها رفتند وخوبی ماند در یادم من به عشق منتظر بودن همه صبر وقرارم رفت بهارم رفت عشقم مرد یادم رفت...

هرطبیبه سویلدیم دردیم دواسین گورمدیم گلشن عمریم سارالدی هیچ صفا سین گورمدیم تاپمادیم فانی جهاندا بیر حقیقی اشنا هرکسین چکدیم جفاسین هیچ صفا سین گورمدیم ...

شاید اگر اسمش را هم بشنوید به لرزه بیفتید ولی من دوسال است که با او می جنگم فردا باز باید یه جواب ازدکترم بشنوم امروز همه میدونین چه روزیه پس شما را به حق این روز بزرگ برا شفای همه مریضها دعا کنیم التماس دعا...

یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست لحظه ای چشما نشان از دوریت مرطوب نیست ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریخت نازنین اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست نو بهارم درفراغت هیچ کس محزون نشد منجی انسانیت اینجا شرایط جور نیست گرچه درهرجمعه ای زیبا دعایت میکنند این دعاها برزبان ا...

از این پس باید شیطان را به جای ادم بستاییم زیرا که شیطان جهنم را به جان خرید ولی تظاهر به دوست داشتن ادم نکرد...

کاش همیشه درکودکی میماندیم تا به جای دلمان سرزانوهایمان زخم میشد کودک که بودم وقتی زمین میخوردم یه جام زخم برمی داشت همه می پرسیدن کجات زخمی شد ولی حالا که دلم زخمی شده کسی نیست بپرسه چرا دلت زخمی شده ازکجا کم اوردی ...

گفتمش نقاش را نقشی بکش اززندگی /باقلم نقش حبابی برلب دریا کشیدگفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش /عکس حیدر درکنار حضرت زهرا کشیدگفتمش برروی کاغذ عشق را تصویر کن/دربیابان بلا تصویری از سقا کشیدگفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم/گریه کرد آهی کشید ونقش زینب راکشید...

ازچهره ، افروخته ، گل را ، مشکن افروخته ، رخ مرو ، تو دگر ، به چمن گل را ، تو دگر ، مکن خجل ، ای مه من مشکن ، به چمن ، ای مه من ، قدرسخن ...

شبی ازسوزدل گفتم قلم را بنویس این غمهای دلم را قلم گفتا بگودر دلت را بگو از ان چه خواهی یا که از بدر تولد بگفتم سرنوشت را ده سال اول قلم گفتا برو بالا ندارم طاغت این بار غم را من نیز گفتم بیست سال به بالا قلم روکرد برمن گفت بروبیمارعاشق نبد دل رابه هرکسی تودنیا بازگفتم بنویس سی سال بعد را نوشت...

حکا یت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایق نداشت دلباختته سفر بود اما هم سفر نداشت حکایت کسی بود که زجرکشید زجه نزد زخم داشت اما ننالید بغض گلویش رادرید اما گریه نکرد حکایت من حکایت کسی بود پراز درد بود ولی سکوت کرد زیرا گویند برای کسی که فریاد دلت را نمی شنود سکوت بهترین است...

سرراهت که میروی مرا هم جمع کن بگذار دم در شکسته ام رد پاهایم راپاک میکنم تا کسی نفهمید ازکجا ی سرنوشت تنهاشدم خدایا من دیگه استعفا میدم کم اوردم ان قدر مراسرد کرداز خودش از عشق ....که به جای دلبستن یخ بستم...

به سلامتی پسری که می گفت من توعمرم فقط دنبال یه دختردویدم اونم دخترگلمه که وقتی داشت راه رفتن رو یادمی گرفت...

گاهی نه گریه ارامت میکند نه خنده نه فریاد ارامت میکند نه سکوت انجاست که با چشمانی خیس روبه اسمان میکنی ومیگویی من فقط تورا دارم......

گونده منه باش ووران ایندی منه داش وورار ایندی منه داش ووران اوزگلره باش وورار اوزگه اگرداش وورا دردینه دوزمک اولار باخ بورا سوزبوردادی داشلاری یولداش وورار...

روزی ازجایی میگذشتم یکی رودیدم ان قدرناراحت وپریشان بود که حالم برایش سوخت گفتم ای دوست اگرمیخواهی ازغم رهاشوی برو فلان جا یکی هست که کارهایی میکنه که ادم همه غمهاش ازیادش میره دوست نگاهی به من انداخت وبا لبخندی تلخ برایم گفت ان دلغک دل سوخته منم...

اعدامی لحظه ای مکث کرد وبوسه ای برطناب دار زد دادستان گفت اقای زندانی این چه کاریست، زندانی خنده ای کردوگفت ،به سلا متی طناب دار که نمیزاره زمین بیفتم ولی ادمها بدجورزمینم زدند ا...