دلم ذره ای مردن میخواهد !
فقط میخواهم بدانم من اگر نباشم
تمام مشکلات حل میشود ؟؟!!
من گمان میکردم
رفتنت ممکن نیست
رفتنت ممکن شد!!
باورش ممکن نیست...
می آیی
در آغوشم می گیری
روی موهای شقیقه ات دست می کشم
مگر خیال ها هم
پیر می شوند؟
از دیروز که لبخند زدی هزار سال میگذرد
تو رفته ای ...
و لبخندت به جا مانده که امروز به من میخندد...
ساعت خانه ام روی زمان رفتنت ایستاده ،
از آن روز به بعد زمان را همینجا نگه داشته ام
برگرد... نترس آب از آب تکان نخورده
احساسم هنوز دست نخورده باقی مانده
فقط سازشت را زیاد کن با موهای سپیدم...
" خداحافظی ات "
عجب خرابه ای به بار آورده!
نگاه کن ...
مدت هاست در تلاشند
مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند!
برایم کــَـف زدند
در آغوشـَـم گرفتند
تایید و تشویقــَـم کردند .. که آخــر فرامــ.ــوشت کــردم
دیگر تا ابـ.َـد بر لـَـبانم لبخنــدی تــَـصنعـی مهمـان است
اما بیــن ِ خــودمـان باشــد ، هنــوز تنهــ.ــا دلـبـَـرکــَـم تــ…ُــو هسـتــی
هنوز هم مرا به جان تو قسم میدهند
میبینی تنها من نیستم که رفتنت را باور نمیکنم ...
نه پیشانی من به لبهای تو رسید ، نه لیاقت تو به احساس من ...
چیزی به هم بدهکار نیستیم، هر دو کم آوردیم!!
نمیدانم !
من در دوستداشتنت غرق شدهام ...؟
یا دوستداشتنت در من ...؟
هرچه هست جداییشان / درست بر عکس من و تو
خیلی سخت است!
دلشوره مرا نداشته باش !
اینجا هم اتاقی من حسرت توست ،
رنج میخورم ، اشک مینوشم ،
من خوبم ! میدانم با حسرتت چگونه تا کنم ،
فقط برای من بنویس :
" هنوز هم لبخند میزنی؟ "
تو که میدانستی فقط برای تو
با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم
پـس چرا زودتـر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی؟
برای خداحافظی خیلی دیر بـود
خیلی دیـــــــــر
دلـــــــــم برای اشکــهایی که پرپر شد
دلـم برای بغضهایی که در گلو نشست
دلــم برای خودم می ســـوزد
هر که رسید با حرفهایش, با کارهایش
به تلافی اشکهایی که یک شب ناخودآگاه پاک کرد
خراشید دلم را, خشکاند لبخندهای گاه گاهم را
باز و باز و باز شکست تمام از نو ساخته هایم را
و من فقط گفتم: یادش بخیر
یادش بخیر روزهایی که با تو برای خودم کسی بودم
آنقدر نفــس میکشم تا تمام شود همه ی نفـس هایی که هی سراغ تـو را
میگیرند
حالا هر وقت
دلم برای غم چشمانت
تنگ میشود
به چشمان غمگینم
مینگرم
مثل تو شدم
مثل تو شدم
پر از حفره
پر از هیچ
پر از انزوا
با هیچ همه ای پر نمیشوم
میخندم آرام نمیشوم
گریه میکنم آرام نمیشوم
دعا میکنم آرام نمیشوم
ناگفته میگویم آرام نمیشوم
نذر میکنم آرام نمیشوم
عاشق میشوم آرام نمیشوم
از عشق دست میکشم آرام نمیشوم
در آیینه نگاه میکنم آرام نمیشوم
خودم را نمیشناسم
مثل تو شده ام که آرام نمیشوم؟
بغضم
اشکم
آهم
...
وقتی کلامت را به زهر نفرت آغشته میکنی
من مطمئن میشوم
بیش از هر زمان دیگر
عاشقم هستی
دلتنگم هستی
و قلب تو بی اختیارتر از همیشه خواهد شد
و با هر تپش
فریاد میزند
هیچکس را
به جای من
و به اندازه ی من
دوستــــ نخواهد داشت
چه بخواهی چه نخواهی
این صداقت قلب توست .
من میشنوم .
و تو نیز .
این روزها حالم خوب است
خوب ِ خوب !
نه نشانی از دلتنگی نه روزنی از سیاهی
و نه وسوسه ای از دل بسـتگی! ! !
نوشتنم را بهانه ای نیست
جز گفتن این که "من"
بعد از "تو"
به هیچ "او"یی
اجازه "ما"شدن نداده ام.....
چِرآ مَـرا خـاک نِمـیـکُنیـב
تَـنَـمِ سَـرב است
سـَرב...
اِحسـاسـاتَـمِ یَـخ زَבِه اسـت
قَـلبَـمِ نِـمـے زَنَـב
مَـغـزَمِ فـاسِـב شُـבِه اسـت
فِـقَـطـ نَـفَـس مـیکِشـَــمِ
وَاُکسیـژِن هَـوآ را حَـرآمِ میکُنَـمِ
בَر خـآک بـهِ سَـر بُـرבَن میـآنِ کـِرمِ هـآ اَرزِشَـشَ بیـشـتَر است
از بُـوבَטּ בَر کِنـآر مُوجُودآتــے کِـه اِسـم خُوבِشـآטּ را
گُـذاشـتـﮧِ انــد اِنسـآن خَســتـﮧِ شُـבِه امِ
مگر چند بار به دنیا آمده ایم
که اینهمه میمیریم؟ !!