عاشقی یعنی
ساعت ها ایستادند زیر برف و بارون و آفتاب برای دیدن معشوق
عاشقی یعنی
ماه ها مست دیدار بودن
عاشقی یعنی
خریدن یه لحظه ناز نگاه معشوق
عاشقی یعنی
یه نامه برای معشوق که تو دل سیاه شب از سپیدی فردا میگه
عاشقی یعنی
بو کشیدن دست خط معشوق
عاشقی یعنی
گریه کردن...گریه کردن...گریه کردن
عاشقی یعنی
بارها خواب معشوق رو دیدن
عاشقی یعنی
هر کجا به یاد معشوق بودن
عاشقی یعنی
غرق لذت شدن حتی از صدای نفس های معشوق
عاشقی یعنی
با دیدن معشوق ضربان قلبت بره رو هزار
عاشقی یعنی
من ( حاضرم ) نباشم تا تو باشی
عاشقی یعنی
وصال ، وصال دو روح نه دو جسم
عاشقی یعنی
مال من نباش اما باش و زندگی کن
. . .