فراموش کردم
رتبه کلی: 580


درباره من
با سلام خدمت دوستان عزیز

علی کاظمی هستم(متاهل) متولد آبان 1365 پارس آباد.در آموزشکده سما(دانشگاه آزاد) پارس اباد مغان(استان اردبیل) مشغول بکار هستم،لیسانس حسابداری دارم،
آدر ایمیل و وبلاگ:ali_kazemi1365@yahoo.com
http://kazemi1365.blogfa.com
علی کاظمی10 (ali-kazemi )    

داستان کوتاه : پیرمرد عاشق - هرگز زود قضاوت نکن!!!!!!!!

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۶/۱۱ ساعت 13:08 بازدید کل: 451 بازدید امروز: 183
 

 

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۶/۱۱ - ۱۳:۰۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)