فراموش کردم
رتبه کلی: 3531


درباره من
اسم:علی
حالادیگه تنها نیستم......
سن:75/9/3
************************
اگر شکستن دل برایت افتخار است به عزیزانت بگو اسفند برایت دود کنند این بار افتخارکه نه حماسه افریدی....!؟
*************************
گل من باغچه نومبارک....!؟
*************************
سلامتی رفیقی که از پشت خنجر خورد ولی برگشت گفت بیخیال رفیق فهمیدم نشناختی
*************************
گفت می مانم......راست گفت....او همانطور ماند...من بودم که به پای او پیر شدم
*************************
اشتباه از من بود.........کسی را پاشویه میکردم که در تب دیگری میسوخت
*************************
خدارا چه دیدی رفیق شاید یک روز "غم"قیمت پیدا کرد و ماهم ثروتمند شدیم.
*************************
چه تلخ لب هایش بوی سیگار میداد...
وچه تلخ تر که میدانستم سیگار نمیکشد....!؟
*************************
آنقدر نیستی که گاهی حس میکنم
عشق را نسیه به من دادی بی تابم نقد میخواهمت.....!؟
*************************
*************************
ماهان (ali000 )    

هرکی نخونه مدیون منه......کی میخواد بدونه دیب چیه؟؟؟؟؟؟؟؟

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۲۴ ساعت 12:18 بازدید کل: 175 بازدید امروز: 174
 

یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اونورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما تاحالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو میگه: بابا دیب، دیب!
طرف می‌بینه نمیفهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون می آد ‌می پرسه: چی می‌خوایعزیزم؟
یارو می گه: دیب!
رئیس می پرسه: دیب دیگهچیه؟
یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیبداره، اون ‌ورش دیب داره.
رئیس داروخونه میگه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟
یارو می گه: آرهبابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیبچیه؟
رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر دربیاره و کلافه می شه... یکی از کارمندای داروخونه برای خود شیرینی می آد جلو و میگه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره. فکر کنم بفهمه این چیمی‌خواد. اما الان شیفتش نیست.
رئیس داروخونهکه خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برشداره بیارتش.
می‌رن اون کارمنده رومیارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی میخوای؟
یارو می گه: دیب!
کارمنده می گه: دیب؟
یارو: آره.
کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اونورش دیب داره؟
یارو: آره.
کارمند: داریم! چطور نفهمیدن تو چی میخوای؟!
همه خیلی خوشحال شدن که بالاخرهفهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه مشمعمشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پیکارش.
همه جمع می شن دور اون کارمند و باکنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟
کارمندهمی گه: دیب!
می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگهچیه؟
می گه: بابا همون که این ورش دیب داره،اون ورش دیب داره!
رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیبچیه؟
کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رودادم به این بابا رفت

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۲۴ - ۱۲:۱۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)