فراموش کردم
رتبه کلی: 2838


درباره من



NADONIـــِـ_؟_ـــBEHTAREِ


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.







































hamin___ِِ_ِِ_ََِِ_ََِ_َِ_َِ!ََِ_َِ_َِ_َِ_َِ_َِ_َِ_ِ_ِ_ِِ
lılı_.__ALI.V__._ılıl (ali5817 )    

م.ع.د

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۲۰ ساعت 23:44 بازدید کل: 471 بازدید امروز: 92
 

 

مطالب عاشقانه ی سحر

چشمهایت به من آموخت که با آخرین نگاه اولین رنج آغاز میشود........

 

تقــویمِ امـسال هـــم..

بـا تقـــویــمِ پــارسال..

هیـــچ فــرقـی نمیـــکند..

وقتـی..

زنـــدگی..

تــا اطّـلاعِ ثــانــوی ..

تعــطــــــیل اسـت

نوشته شده در شنبه 26 اسفند1391ساعت 1:56 توسط sahar 22 نظر 22 نظر

کـاش مـیـدانـسـتـم

کـیـسـتــــ آن کـه بـرایَـتـــ

دسـتـــ قـلـابـــ مـیـگـیـرد تـا هـر شـبـــ

خـوابـــ از چـشـم هـایَـم بـربـایـی

دیـواری کـوتـاهـتَــر از

خـوابـهــای مَـن نـیـافـتـی . . . ؟!

نوشته شده در دوشنبه 21 اسفند1391ساعت 15:34 توسط sahar 11 نظر 11 نظر

شیرینــــــــم تـقصـیر تـــو نیـســــت …


حـتمـاً اشـتبـــاه از متـصـدی ِ آرزوهـا بـوده

کـه تـو نصـیب دیــــــگری شـدی …!

نوشته شده در چهارشنبه 16 اسفند1391ساعت 1:40 توسط sahar 19 نظر 19 نظر


عــشـق ؛


زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..

کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..


خـــــدا ،

بـــــرای ِ بـــــشر ..


ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد …!

نوشته شده در دوشنبه 7 اسفند1391ساعت 2:50 توسط sahar 37 نظر 37 نظر

این عصرهای بارانی ِ  ،


عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!


گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی؛

و مـن دچـار می شـوم …

تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود … بـاور مـی کنـی؟

نوشته شده در سه شنبه 1 اسفند1391ساعت 1:24 توسط sahar 12 نظر 12 نظر

دوســــــــــــتــــــــــ داشـــتـن

 بــــــــــــه  تعــــــــــــــــداد

دفعاتـــــــــــــ  گفــــــــــــــتن

 نیــســـــــــــــــــت :

حســــــــــــــی اســـــــــت کـــــــه

 بایــــــــــــد بـــــــــی کلامــــــــــــ 

 همــــــــــــ لمــــــــــس شـــــــــــود

HAPPY  VALENTAIN "S  DAY

نوشته شده در چهارشنبه 25 بهمن1391ساعت 15:21 توسط sahar 14 نظر 14 نظر

ایــن روزهـــآ 
بیشــتر از هــر زمــآنی

دوسـتــ دارمــ خــودمــ باشــمــ !!

دیگــر نـه حــرص بدســت آوردنــ را دارمــ

و نه هـــراس از دســت دادنــ را ..

هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــآطــر خــودمــ بخواهــد

دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت .
همین...
نوشته شده در چهارشنبه 25 بهمن1391ساعت 0:35 توسط sahar 12 نظر 12 نظر

از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم
، جای من در اینجا نیست!

میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،
میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،
میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی
از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،
هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….
نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،
حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….
تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….
کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،
روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟
چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،
چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟
فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،
برو که تو با یک نفر راضی نیستی!
از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،
محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….
از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،
شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم
اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،
تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،
میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….
از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،
یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم….

نوشته شده در دوشنبه 2 بهمن1391ساعت 13:5 توسط sahar 34 نظر 34 نظر

یلدا، تو را دوست دارم، به اندازه همه ستاره هایی که در چشم هایت می درخشند

ای خواستنی ترینِ شب ها!

طعم تو، به اندازه همه صبح های دل انگیز آفتابی بهار، شیرین است .

نوشته شده در پنجشنبه 30 آذر1391ساعت 13:28 توسط sahar 51 نظر 51 نظر

لیاقت میخواهد

بودن در شعرهای دختری که

با تمامی عشقش نبودنت را اشک میریزد

تعجب نکن!! در بی لیاقتی تو شکی نیست

اینجا دلیل بودنت میان بغض هایم خریت خودم است نه لیاقت تو
نوشته شده در چهارشنبه 17 آبان1391ساعت 16:46 توسط sahar 57 نظر 57 نظر

...ایــن روزهـــا

همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید! بــه خـــدا تمــــامـ شــد

 …!دلـــــــــــم

نوشته شده در چهارشنبه 29 شهریور1391ساعت 20:36 توسط sahar 56 نظر 56 نظر

کوتاهی دستانم را به بلندی ستاره های اجابت برسان
عید سعید فطر مبارک

نوشته شده در یکشنبه 29 مرداد1391ساعت 2:17 توسط sahar 41 نظر 41 نظر

حکـــــــــــــــــــــایت ِ من… حکایت کسی بود که عاشق دریا بود ;اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت… دلباخته ی سفر  بود; اما  همســـــــــــــــــــــفرنداشت... زخم داشت;اما ننالیـــــــــــــــــــــد گریه کرد; اما اشک نریخـــــــــــــــــت… حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…پر از فریاد بود; اما سکـــــــــــــــوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…  حکایت کسی بود که زجر کشید ;اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد

نوشته شده در جمعه 20 مرداد1391ساعت 18:7 توسط sahar 30 نظر 30 نظر

....تا دقایقی دیگر

شمع های روی کیک را فوت می کنم

!!!مرگ یک قدم نزدیک تر می آید

نوشته شده در یکشنبه 1 مرداد1391ساعت 0:39 توسط sahar 52 نظر 52 نظر

 م گوینـد قِسمتـــ نیستـــ حِکمَتـــ استـــ

... خدایـا
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نم دانمــ


امـا تـو معنِ طاقَتــــ را م دانـی ... مـَگــَر نــه ؟؟؟
نوشته شده در پنجشنبه 8 تیر1391ساعت 12:54 توسط sahar 36 نظر 36 نظر

بارانی از عشق و نمی هم ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانه‌ی نگاهت، چشمانِ خسته‌ی من ستاره می‌چیند. خوش‌آهنگ‌ترین نغمه‌های هستی

 نثار قلب خسته و صبورت...

روزِ به اوج نشستنت مبارک

نوشته شده در شنبه 23 اردیبهشت1391ساعت 1:31 توسط sahar 46 نظر 46 نظر

!!مـــات شــدم از رفـتنت
...هیــچ مـیز ِ شطـرنجی هـم
!در مــیان نـــبـود
،ایـن وســط
..فــقط یـک دل بـــود 
!!کـه دیگــر نـیست

نوشته شده در سه شنبه 19 اردیبهشت1391ساعت 0:30 توسط sahar 8 نظر 8 نظر

بی بهانه تو را مرور میکنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد .

نوشته شده در یکشنبه 20 فروردین1391ساعت 1:31 توسط sahar 58 نظر 58 نظر

سال نو می شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند

و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما…

کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟…

زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و

چون همیشه امیدوار

 سال نوپیشا پیش مبارک…

نوشته شده در یکشنبه 28 اسفند1390ساعت 14:22 توسط sahar 18 نظر 18 نظر

!!هر گاه صدای جدیدی سلام میکند تپش قلب می گیرم

 من دیگر کشش خدا حافظی ندارم

..!!مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم

نوشته شده در شنبه 13 اسفند1390ساعت 1:28 توسط sahar 23 نظر 23 نظر

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

Happy ValenTiNE


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 25 بهمن1390ساعت 15:45 توسط sahar 19 نظر 19 نظر

از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن

تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت

فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت

در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم

آرام شکست می خورم

و سکوت دنیایم را در بر میگیرد

فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم

چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟

کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم

اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست

سلولم  کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست

دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق

خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی

به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید  فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند

فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود

میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است

اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد

به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت... 

نوشته شده در شنبه 1 بهمن1390ساعت 15:53 توسط sahar 32 نظر 32 نظر

یلدا ست بگذاریم هر چه تاریکی هست

هرچه سرما و خستگی هست

تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب

.....بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست

یلدایتان مبارک

نوشته شده در چهارشنبه 30 آذر1390ساعت 14:30 توسط sahar 58 نظر 58 نظر

...دیر آمدی

تمام شده ام دیگر

...بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را

هنوز اما همانند حاتم ام

می بخشمت

...!با آنکه هزار شب بی خوابی طلب دارم از تو

نوشته شده در دوشنبه 28 آذر1390ساعت 18:3 توسط sahar 21 نظر 21 نظر

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی ، تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کردی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم

ای کاش می دانستی و قلبم را نمی شکستی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردیکه این غریبه ی تنها ، جز نگاه معصومت پنجره ای و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد

ای کاش می دانستی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی همه آن چیز ها که یک عمربخاطرش رنج کشیده ای و سال ها برایش گریسته ای

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی غرورت را

.. .قلبت را

 

اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

برچسب ها:

1
2
3
4
5
6
1 2 3 4 5 6


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)