وقتی امیر المومنین __علیه السلام__ عازم بصره شد تا بیعت شکنان جنگ جمل را سرکوب کند ،در میانهء راه در منطقه ربذه فرود آمد . در این هنگام آخرین گروه حاجیان در ربذه گرد آمدند تا سخنان امام __علیه السلام__ را بشنوند.
ابن عباس گوید: من به محضر امام __علیه السلام __ رسیدم و دیدم کفش خود را وصله می کند. عرض کردم :
__اکنون ما به اصلاح خود نیازمندتر از اصلاح این کفش هستیم .
اما حضرت جوابی نداد تا از وصله کردن کفش خود فارغ شد. سپس هر دو لنگه پروصله و کهنه کفش را کنار یکدیگر قرار داد و فرمود:
__اینها را قیمت کن.
عرض کردم : اینها ارزشی ندارد.
فرمود: هر چه می ارزند.
عرض کردم : کمتر از یک درهم ارزش دارند.
فرمود: "واللّه لهما احب الی من امرکم هذا الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا" ( به خدا سوگند این دو لنگه کفش را از ریاست بر شما بیشتر دوست دارم ،مگر اینکه حقی را به پا دارم یا باطلی را دور سازم.)
بی توجهی به دنیا و تن ندادن به ذلتِ لذتِ زودگذرِ آن، یکی از راه موفقیت و دستیابی به مراتب معنوی است. آنکه دلش اسیر سراب باشد از زلال جاری تطهیر محروم خواهد شد.
امیر مومنان __علیه السلام__ این نکته بارها فرموده اند. اصلا نقطهء اختلاف تفکر ولایی و اسلام علوی با تفکر و اسلام اموی همین است. در اسلام علوی حکومت برای خدمت به خلق است و در اسلام اموی خدمت به خویش . این ملاک مهمی است برای شناختن حق و باطل ، و زمانبردار هم نیست. یعنی امروزه هم همین گونه است : یکی کار و میز و عنوان و جایگاهش را برای رفاه خود میخواهد و دیگری برای خدمت به خلق و بندگی خدا.. آن خویشتنخواه چه شیعه باشد و چه نباشد، رفتارش اموی گونه است و دور از اصول بندگی ، و آنکه مردم را یاوری میکند، این راه او راه خداپرستان است.