گاهی برخی از درد ها خیلی فجیع و درد ناک است، بطوری که هر شخصی فارغ از هر اسم و رسمی که دارد ، این درد و مصیبت را میشنود خیلی محزون میگردد.
اصلا میخواهم برایتان یک مثالی بزنم[البته خیلی عذر میخواهم]:
شما عزیزترین شخص خود را تصور کنید، اینکه وی در یک سانحه ی دلخراش و فجیع تصادف از دنیا برود، و شما هم بهد از ان به محل حادثه بوید و آن حادثه را مشاهده بکنید.
چقدر دلخراش است؟!
تا کی این صحنه را در ذهن دارید؟!
و....
حال تصور کنید این این داعشی ها این عزیزتان را گرفته اند ، و وی را ضجرکش نموده اند و بعد شما را به با سر این عزیز کشته شده یتان برده اند.
همچین اتفاقی برای یک نفر نه، بلکه یک خانواده ( دختر کوچک دارند پسر بچه دارن و زن دارند خواهر داغدار دارند و مادر داغدار دارندو....) رخ داده است.
آره آن هم خاندان عصمت و طهارت بودند.
در مقتل حضرت سید الشهدا علیه السلام میخوانیم:
هنگام حرکت از کربلا به سوی گوفه عمر سعد دستور داد که اسیران را از میان قتلگاه عبور دهند.
قیس بن قرّه می گوید:
هرگز نمی توانم فراموش کنم آن صحنه جانکاه و طاقت سوز را که زینب دختر فاطمه(سلامالله علیهما) را عمداََ و به قصد آزردنشان از کنار پیکر بی سر و بر خاک افتادهء برادرش حسین (علیه السلام) عبور دادند... او سوگمندانه و از سوز آتشین دل می نالید.
امام سجاد (علیهالسلام) در این باره میفرماید:
یعنی: به شهدا نگریستم که بر بستر خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده بود . چنان سینهام تنگ شد و چنان بر من سخت گذشت که کم مانده بود جانم بر آید . در این میانه عمه ام زینب به مددم رسید...
[کامل الزیارات، ص 444 ، و با ترجمه ذهنی تهرانی ص ۲۶۰]
چه بجا فرموده اند در زبان حال امام سجاد علیه السلام:
سی سال در فراق پدر می گریست و می گفت:
بازار شام جای عزیزان ما نبود...