فراموش کردم
رتبه کلی: 2004


درباره من
شناسنامه رو بیـــــ خیالـــــــــــــــ !

محلــــــ تولد منـــــــ ، آغوشــــــــــ گرمــــــ توستــــــــــ مـــــــادر
*Ali__ka ka (alimalekpour75 )    

حضرت مادر

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۶/۲۵ ساعت 22:53 بازدید کل: 83 بازدید امروز: 83
 

ممم

   بهشت در دست های مادر بود

 تا این که من به دنیا آمدم
 پس مادر بهشت را زمین گذاشت
 تا مرا در آغوش گیرد
 این است که می گویند بهشت زیر پای مادر است
مادر!
مادر، اگر دعای شبانگاهیت نبود
من در لهیب آتش غم می گداختم
مادر، اگر گناه نبود این به درگهت
بی شک تو را به جای خدا می شناختم
****
تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق
لبخند مهربان تو جا در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
 
****
مادر، قسم به آن همه شب زنده داریت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو
آیینه دار مهر و عطوفت تویی، تویی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو
 
****
روزی که طفل زار و نحیفی بُدم زمهر
چون جان خود> مرا تو نگهدار بوده ای
مادر، به راه زندگی من فدا شدی
دایم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای
 
****
 
دادی زکف جوانی و مویت سفید شد
ای وای من، که قدر تو اکنون شناختم
اکنون که پیریت به کنار آرمیده است
من نیز سوی وادی محنت شتافتم
 
****
مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار
یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است
نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام

تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، عاشقتم ”

تو ۱۵ سالگی : ” ولم کن ”

 
تو ۲۰ سالگی : ” مامان همیشه میره رو اعصابم ”
 
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
 
تو ۳۰ سالگی : ” حق با تو بود ”
 
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه  مادرم ”
 
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام  مادرم رو از دست بدم !
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا  مادرم الان اینجا باشه. . .
 
بیاید ازهمین حالا قدر مادرامونو بدونیم . . .
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست  . . .
 
 
ای دل نگران که چشمهایت بر در                          شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از اینهمه عشق          مظلوم ترین عاشق دنیا مادر

 

شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد. او با خط بچگانه نوشته بود:

 

صورتحساب:

کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار
مراقبت از برادر کوچکم ۳ دلار
بیرون بردن سطل زباله ۲ دلار
نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم ۶ دلار
جمع بدهی شما به من: ۱۷ دلار

 

مادر که به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارات را نوشت:

 

بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ
بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ
بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازیهایت، هیچ
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هم هیچ است .تتت

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۶/۲۵ - ۲۲:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات