نامه ی 53 نهج البلاغه مشهور به فرمان امیر المومنین حضرت علی (ع) به مالک اشتر که پس از انتصاب مالک به امارت مصر نوشته شد از مهمترین نامه های نهج البلاغه و از برجسته ترین اسناد تاریخ اسلام و تشیع در حقوق سیاسی است.
توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آنهنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامههای او محاسن بیشتری در بردارد
به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانی است از بنده خدا ، علی امیر المؤمنین ، به مالک بن الحارث الاشتر . در پیمانی که با او می نهد ، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد . او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه در کتاب خود بدان فرمان داده ، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها ، و به شقاوت نیفتد ، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها . و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود ، که خدای جلّ اسمه ، یاری کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته است . و او را فرمان میدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و از سرکشیهایش باز دارد ، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد ، مگر آنکه خداوند رحمت آورد . ای مالک ، بدان که تو را به بلادی فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده ، برخی دادگر و برخی ستمگر . و مردم در کارهای تو به همان چشم مینگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود می نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته ، توان شناخت . باید بهترین اندوختهها در نزد تو ، اندوخته کار نیک باشد . پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود ، در آنچه برای او روا نیست ، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس ، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می شمارد . مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز . چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شماری ، زیرا آنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش . از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و ، بعمد یا خطا ، لغزشهایی کنند ، پس ، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده ، همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد . زیرا تو برتر از آنها هستی و ، آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده ، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است . ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است . ای مالک ، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانی نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی نیاز نخواهی بود . هرگاه کسی را بخشودی ، از کرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی ، از کرده خود شادمان مباش . هرگز به خشمی ، که از آنت امکان رهایی هست ، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیر ساختهاند و باید فرمان من اطاعت شود . زیرا ، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست . هرگاه ، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست . این نگریستن سرکشی تو را تسکین می دهد و تندی و سرافرازی را فرو می کاهد و خردی را که از تو گریخته است به تو باز می گرداند . بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت ، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه ای را پست و بیمقدار سازد . هر چه خدا بر تو فریضه کرده است ، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت ، هرکس را که دوستش می داری ، انصاف را رعایت نمای . که اگر نه چنین کنی ، ستم کرده ای و هر که بر بندگان خدا ستم کند ، افزون بر بندگان ، خدا نیز خصم او بود . و خدا با هر که خصومت کند ، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند . هیچ چیز چون ستمکاری ، نعمت خدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد ، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است . باید که محبوبترین کارها در نزد تو ، کارهایی باشد که با میانه روی سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم تودههای مردم ، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه ، خشم نزدیکان اگر توده های مردم از تو خشنود باشند ، ناچیز گردد . خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گرانند و چون حادثه ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود . اینان همه چیز را به اصرار از والی می طلبند و اگر عطایی یابند ، کمتر از همه سپاس می گویند و اگر به آنان ندهند ، دیرتر از دیگران پوزش می پذیرند . در برابر سختیهای روزگار ، شکیباییشان بس اندک است . اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان ، عامه مردم هستند ، پس ، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد . و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو ، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است . زیرا در مردم عیبهایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است . از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است ، مخواه که آشکار شود ، زیرا آنچه بر عهده توست ، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است ، داوری کند . تا توانی عیبهای دیگران را بپوشان ، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از رعیت مستور بماند ، بپوشاند . و از مردم گره هر کینه ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند ، به تغافل زن و گفته سخن چین را تصدیق مکن . زیرا سخن چین ، خیانتکار است ، هر چند ، خود را چون نیکخواهان وانماید . با بخیلان رأی مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان ، زیرا حرص و طمع را در چشم تو می آرایند که بخل و ترس و آزمندی ، خصلتهایی گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد . بدترین وزیران تو ، وزیری است که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان . مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند ، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده اند . در حالی که ، تو می توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رأی و اندیشه و کاردانی همانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند ، از کسانی که ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند . رنج اینان بر تو کمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است . اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین . و باید که برگزیده ترین وزیران تو کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند ، هر چند ، حق تلخ باشد و در کارهایی که خداوند بر دوستانش نمی پسندد کمتر تو را یاری کنند ، هر چند ، که این سخنان و کارها تو را ناخوش آید . به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند ، سپس ، از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده ای ، شادمانت ندارند ، زیرا ستایش آمیخته به تملق ، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد . و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند ، زیرا این کار سبب شود که نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند ، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت بیفزاید . با هر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است . و بدان ، بهترین چیزی که حسن ظن والی را نسبت به رعیتش سبب می شود ، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایی که بدان ملزم نیستند . و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیت برای تو فراهم آید . زیرا حسن ظن آنان ، رنج بسیاری را از تو دور می سازد . به حسن ظن تو ، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی ، آن سزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی . سنت نیکویی را که بزرگان این امت به آن عمل کرده اند و رعیت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نیکو شده است ، مشکل و سنتی میاور که به سنتهای نیکوی گذشته زیان رساند ، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهاده اند و گناه بر تو ماند که آنها را شکسته ای . تا کار کشورت به سامان آید و نظامهای نیکویی ، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند ، با دانشمندان و حکیمان ، فراوان ، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح می آورد و آن نظم و آیین که مردم پیش از تو بر پای داشته اند .بدان ، که رعیت را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بی نیاز نباشند . صنفی از ایشان لشکرهای خدایند و صنفی ، دبیران خاص یا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی ، کارگزاراناند که باید در کار خود انصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند ، چه ذمی و چه مسلمان و صنفی بازرگاناناند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان و مستمندان باشند . هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود و سنت پیامبرش ( صلی الله علیه و آله ) بیان فرموده و دستوری داده که در نزد ما نگهداری میشود . اما لشکرها ، به فرمان خدا دژهای استوار رعیتند و زینت والیان . دین به آنها عزّت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد . و کار لشکر سامان نیابد ، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد . این دو صنف ، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان و کارگزاران و دبیراناند ، اینان عقدها و معاهده ها را می بندند و منافع حکومت را گرد می آورند و در هر کار ، چه خصوصی و چه عمومی ، به آنها متکی توان بود . و اینها که برشمردم ، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم می آیند و تا سودی حاصل کنند ، بازارها را برپای می دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنها ناتواناند امور رعیت را سامان می دهند . آنگاه ، صنف فرودین ، یعنی نیازمندان و مسکیناناند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند . در نزد خداوند ، برای هر یک از این اصناف ، گشایشی است . و هر یک را بر والی حقی است ، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد . و والی از عهده آنچه خدا بر او مقرر داشته ، بر نیاید مگر ، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزم ساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها ، خواه بر او دشوار آید یا آسان نماید . آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست ، به کار برگمار . اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند ، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند ، آرامش یابند . به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگیر باشند . درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجای ننشاند . آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند ، از خاندانهای صالح که سابقه ای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان و جوانمردان استوار نمای ، زیرا اینان مجموعه های کرمند و شاخه های احسان و خوبی . آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش می پردازند . اگر کاری کرده ای که سبب نیرومندی آنها شده است ، نباید در نظرت بزرگ آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد ، در نظرت اندک جلوه کند . زیرا لطف و احسان تو سبب می شود که نصیحت خود از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند . نباید بدین بهانه ، که به کارهای بزرگ می پردازی ، از کارهای کوچکشان غافل مانی ، زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهرهمند می شوند و توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بی نیاز نخواهند بود . باید برگزیدهترین سران سپاه تو ، در نزد تو ، کسی باشد که در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهرهمندشان سازد که هزینه خود و خانوادهشان را ، که بر جای نهاده اند ، کفایت کند ، تا یکدل و یک رأی روی به جهاد دشمن آورند ، زیرا مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد . و باید که بهترین مایه شادمانی والیان برپایداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن دوستی در میان افراد رعیت . و این دوستی پدید نیاید ، مگر به سلامت دلهاشان . و نیکخواهیشان درست نبود ، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدن فرمانرواییشان ملول نشوند . پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشان بستای و رنجهایی را که تحمل کرده اند ، همواره بر زبان آر ، زیرا یاد کردن از کارهای نیکشان ، دلیران را برمیانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می کند . ان شاء الله . و همواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده اند ، تا رنجی را که یکی تحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده ، پاداشش مده . شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری و فرودستی کسی تو را واندارد که رنج بزرگش را خرد به حساب آوری . چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش رجوع کن . زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود ، گفته است : « ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع کنید . » رجوع به خدا ، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول ، گرفتن سنت جامع اوست ، سنتی که مسلمانان را گرد می آورد و پراکنده نمی سازد . و برای داوری در میان مردم ، یکی از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود . از آن کسان ، که کارها بر او دشوار نمی آید و از عهده کار قضا برمی آید . مردی که مدعیان با ستیزه و لجاج ، رأی خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد ، بر آن اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به آزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم ، بی آنکه به عمق حقیقت رسد ، بسنده نکند . قاضی تو باید ، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به دلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و در کشف حقیقت ، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد ، قاطع رأی دهد . چربزبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند . از تشویق و ترغیب دیگران به یکی از دو طرف دعوا متمایل نشود . چنین کسان اندک به دست آیند ، پس داوری مردی چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار . و در بذل مال به او ، گشاده دستی به خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد . و او را در نزد خود چنان منزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان ماند . در این کار ، نیکو نظر کن که این دین در دست بدکاران اسیر است . از روی هوا و هوس در آن عمل می کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده اند . در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار ، نه به سبب دوستی با آنها . و به مشورت دیگران به کارشان مگمار ، زیرا به رأی خود کار کردن و از دیگران مشورت نخواستن ، گونه ای از ستم و خیانت است . کارگزاران شایسته را در میان گروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهای صالح ، آنها که در اسلام سابقه ای دیرین دارند . اینان به اخلاق شایسته ترند و آبرویشان محفوظتر است و از طمعکاری بیشتر رویگرداناند و در عواقب کارها بیشتر می نگرند . در ارزاقشان بیفزای ، زیرا فراوانی ارزاق ، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازی به مالی که در تصرف دارند ، باز میدارد . و نیز برای آنها حجت است ، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتت خللی پدید آورند . پس در کارهایشان تفقد کن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار . زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامی دارد . و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند . هر گاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند ، همین خبرها تو را بس بود . باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است ، بازخواست نمایی . سپس ، خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننک تهمت را بر گردنش آویزی . در کار خراج نیکو نظر کن ، به گونه ای که به صلاح خراجگزاران باشد . زیرا صلاح کار خراج و خراجگزاران ، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود ، مگر به نیکوشدن حال خراجگزاران ، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراجگزارانند . ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی ، زیرا خراج حاصل نشود ، مگر به آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد ، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد ، مگر اندکی . هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین ، چون در آب فرو رفتن آن یا بی آبی ، شکایت نزد تو آوردند ، از هزینه و رنجشان بکاه ، آنقدر که امید می داری که کارشان را سامان دهد . و کاستن از خراج بر تو گران نیاید ، زیرا اندوخته ای شود برای آبادانی بلاد تو و زیور حکومت تو باشد ، که ستایش آنها را به خود جلب کردهای و سبب شادمانی دل تو گردد ، که عدالت را در میانشان گسترده ای و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ایشان اندوخته ای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود و مدارا در حق ایشان ، برای خود تکیه گاهی استوار ساختهای . چه بسا کارها پیش آید که اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری ، به خوشدلی به انجامش رسانند . زیرا چون بلاد آباد گردد ، هر چه بر عهده مردمش نهی ، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستی مردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت والیان ، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است ، سود برنگیرند . سپس ، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه هایی را که در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است ، از جمع دبیران ، به کسی اختصاص ده که به اخلاق از دیگران شایستهتر باشد . از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نکند که در مخالفت با تو ، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب نشود که نامه های عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ روا دارد ، یا در آنچه برای تو می ستاند یا از سوی تو می دهد ، سهل انگاری کند ، یا پیمانی را که به سود تو بسته ، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست ، ناتوان باشد . دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسی که مقدار خویش را نداند ، به طریق اولی ، مقدار دیگران را نتواند شناخت . مباد که در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی . زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکو خدمتی ، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند . ولی ، در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیکو ، نه نشانی از نیکخواهی است و نه امانت . دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده داشته اند ، بیازمای و از آن میان ، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده اند و به امانت چهرهای شناختهاند ، اختیار کن . که اگر چنین کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداوند است و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده . بر سر هر کاری از کارهای خود از میان ایشان ، رئیسی برگمار . کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنها سبب پراکندگی خاطرش نشود . اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلت کرده باشی ، تو را به آن بازخواست کنند . اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشهوران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانت نیکو سفارش کن . خواه آنها که بر یک جای مقیماند و خواه آنها که با سرمایه خویش این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج خود زندگی نمایند . زیرا این گروه ، خود مایه های منافعاند و اسباب رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راههای دشوار و دور و خشکی و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایی که مردم در آن جایها گرد نیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند . اینان مردمی مسالمت جویند که نه از فتنه گریهایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی . در کارشان نظر کن ، خواه در حضرت تو باشند یا در شهرهای تو . با اینهمه بدان که بسیاری از ایشان را روشی ناشایسته است و حریصاند و بخیل . احتکار می کنند و به میل خود برای کالای خود بها می گذارند ، با این کار به مردم زیان میرسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیب هستند . پس از احتکار منع کن که رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) از آن منع کرده است و باید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل ، به گونهای که در بها ، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود . پس از آنکه احتکار را ممنوع داشتی ، اگر کسی باز هم دست به احتکار کالا زد ، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب عبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد .خدا را ، خدا را ، در باب طبقه فرودین : کسانی که بیچارگاناند از مساکین و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران . در این طبقه ، مردمی هستند سائل و مردمی هستند ، که در عین نیاز روی سؤال ندارند . خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است که آن را رعایت کنی ، پس ، در نگهداشت آن بکوش . برای اینان در بیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را ، در هر شهری ، به آنان اختصاص ده . زیرا برای دورترینشان همان حقی است که نزدیکترینشان از آن برخوردارند . و از تو خواسته اند که حق همه را ، اعم از دور و نزدیک ، نیکو رعایت کنی . سرمستی و غرور ، تو را از ایشان غافل نسازد ، زیرا این بهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از دست هشتن ، هرگز پذیرفته نخواهد شد . پس همت خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهره دژم منمای و کارهای کسانی را که به تو دست نتوانند یافت ، خود ، تفقد و بازجست نمای . اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال حکومت . کسانی از امینان خود را که خدای ترس و فروتن باشند ، برای نگریستن در کارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند . با مردم چنان باش ، که در روز حساب که خدا را دیدار می کنی ، عذرت پذیرفته آید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگرانند و چنان باش که برای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی ، در ادای حق ایشان ، عذری توانی داشت . تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره اند و دست سؤال پیش کس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گران آید . و گاه باشد که خداوند این دشواریها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیک هستند ، آسان می سازد . آنان خود را به شکیبایی وامی دارند و به وعده راست خداوند ، درباره خود اطمینان دارند . برای کسانی که به تو نیاز دارند ، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان پردازی . برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین ، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و ، برای خدایی که آفریدگار توست ، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمای تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند ، تا سخنگویشان بی هراس و بی لکنت زبان سخن خویش بگوید . که من از رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) بارها شنیدم که می گفت : پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت ، زیردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی دست بستاند . پس تحمل نمای ، درشتگویی یا عجز آنها را در سخن گفتن . و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید . اگر چیزی می بخشی ، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع می کنی ، باید که منع تو با مهربانی و پوزشخواهی همراه بود . سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادنشان پردازی . از آن جمله ، پاسخ دادن است به کارگزاران در جایی که دبیرانت درمانده شوند . دیگر برآوردن نیازهای مردم است در روزی که بر تو عرضه می شوند ، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ و گرانی میکنند . کار هر روز را در همان روز به انجام رسان ، زیرا هر روز را کاری است خاص خود . بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست ، قرار ده اگر چه در همه وقتها ، کار تو برای خداست ، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را در آن آسایش رسد . باید در اقامه فرایضی ، که خاص خداوند است ، نیت خویش خالص گردانی و در اوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد . پس در بخشی از شبانه روز ، تن خود را در طاعت خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می شود به انجام رسان و بکوش تا اعمالت بی هیچ عیب و نقصی گزارده آید ، هر چند ، سبب فرسودن جسم تو گردد . چون با مردم نماز می گزاری ، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یا نمازت را ضایع گردانی ، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند . از رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) هنگامی که مرا به یمن می فرستاد ، پرسیدم که چگونه با مردم نمازگزارم ؟ فرمود : به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان باش . به هر حال ، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد ، زیرا روی پوشیدن والیان از رعیت خود ، گونه ای نامهربانی است به آنها و سبب می شود که از امور ملک آگاهی اندکی داشته باشند . اگر والی از مردم رخ بپوشد ، چگونه تواند از شوربختیها و رنجهای آنان آگاه شود . آن وقت ، بسا بزرگا ، که در نظر مردم خرد آید و بسا خردا ، که بزرگ جلوه کند و زیبا ، زشت و زشت ، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند . زیرا والی انسان است و نمی تواند به کارهای مردم که از نظر او پنهان مانده ، آگاه گردد . و حق را هم نشانه هایی نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود . و تو یکی از این دو تن هستی : یا مردی هستی در اجرای حق گشاده دست و سخاوتمند ، پس چرا باید روی پنهان داری و از ادای حق واجبی که بر عهده توست دریغ فرمایی و در کار نیکی ، که باید به انجام رسانی ، درنگ روا داری . یا مردی هستی که هیچ خواهشی را و نیازی را برنمیآوری ، در این حال ، مردم ، دیگر از تو چیزی نخواهند و از یاری تو نومید شوند ، با اینکه نیازمندیهای مردم برای تو رنجی پدید نیاورد ، زیرا آنچه از تو می خواهند یا شکایت از ستمی است یا درخواست عدالت در معاملتی . و بدان ، که والی را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوی برتریجویی و گردنکشی است و در معاملت با مردم رعایت انصاف نکنند . ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع کن . به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به اقطاع مده ، مبادا به سبب نزدیکی به تو ، پیمانی بندند که صاحبان زمینهای مجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به اشتراک انجام دهند ، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند . پس لذت و گوارایی ، نصیب ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد . اجرای حق را درباره هر که باشد ، چه خویشاوند و چه بیگانه ، لازم بدار و در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوند پاداش شکیبایی تو را خواهد داد . هر چند ، در اجرای عدالت ، خویشاوندان و نزدیکان تو را زیان رسد . پس چشم به عاقبت دار ، هر چند ، تحمل آن بر تو سنگین آید که عاقبتی نیک و پسندیده است . اگر رعیت بر تو به ستمگری گمان برد ، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه و با این کار از بدگمانیشان بکاه ، که چون چنین کنی ، خود را به عدالت پروده ای و با رعیت مدارا نموده ای . عذری که میآوری سبب میشود که تو به مقصود خود رسی و آنان نیز به حق راه یابند . اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند ، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای در آن نهفته است . صلح سبب بر آسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنج برده اند و کشورت را امنیت بخشد . ولی ، پس از پیمان صلح ، از دشمن برحذر باش و نیک برحذر باش . زیرا دشمن ، چه بسا نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد . پس دوراندیشی را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنت پیمان دوستی بستی و امانش دادی به عهد خویش وفا کن و امانی را که دادهای ، نیک ، رعایت نمای . در برابر پیمانی که بستهای و امانی که داده ای خود را سپر ساز ، زیرا هیچ یک از واجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید ، در آن همداستان و هم رأی هستند ، بزرگتر از وفای به عهد و پیمان نیست . حتی مشرکان هم وفای به عهد را در میان خود لازم می شمردند ، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنی را دریافته بودند . پس در آنچه بر عهده گرفته ای ، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب . زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی ، دلیری کنند . خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتی ، که بر بندگان خود دارد ، امان قرار داده و آن را چون حریمی ساخته که در سایه سار استوار آن زندگی کنند و به جوار آن پناه آورند . پس نه خیانت را جایی برای خودنمایی است و نه فریب را و نه حیلهگری را . پیمانی مبند که در آن تأویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوار کردن پیمان برای بر هم زدنش به عبارتهای دو پهلو که در آنها ایهامی باشد ، تکیه منمای . و مبادا که سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفتهای و باید عهد خدا را در آن رعایت کنی ، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد ، بی آنکه در آن حقی داشته باشی . زیرا پایداری تو در برابر کار دشواری که امید به گشایش آن بسته ای و عاقبت خوشش را چشم می داری ، از غدری که از سرانجامش بیمناک هستی بسی بهتر است . و نیز به از آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود . بپرهیز از خونها و خونریزیهای بناحق . زیرا هیچ چیز ، بیش از خونریزی بناحق ، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد . خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داوری در میان مردم پردازد ، نخستین داوری او درباره خونهایی است که مردم از یکدیگر ریخته اند . پس مباد که حکومت خود را با ریختن خون حرام تقویت کنی ، زیرا ریختن چنان خونی نه تنها حکومت را ناتوان و سست سازد ، بلکه آن را از میان برمی دارد یا به دیگران می سپارد . اگر مرتکب قتل عمدی شوی ، نه در برابر خدا معذوری ، نه در برابر من ، زیرا قتل عمد موجب قصاص میشود . اگر به خطایی دچار گشتی و کسی را کشتی یا تازیانه ات ، یا شمشیرت ، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یا بالاتر از آن ، به ناخواسته ، مرتکب قتلی شدی ، نباید گردنکشی و غرور قدرت تو مانع آید که خونبهای مقتول را به خانواده اش بپردازی . از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگی به ستایش و چربزبانیهای دیگران ، پرهیز کن ، زیرا یکی از بهترین فرصتهای شیطان است برای تاختن تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود سازد . زنهار از اینکه به احسان خود بر رعیت منت گذاری یا آنچه برای آنها کرده ای ، بزرگش شماری یا وعده دهی و خلاف آن کنی . زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار ، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده ، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود . خدای تعالی فرماید : خداوند سخت به خشم میآید که چیزی بگویید و به جای نیاورید . از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز ، از سستی در انجام دادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که سررشته اش ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها ، هنگامی که راه رسیدن به هدف باز و روشن است ، حذر نمای . پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام رسان . و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهی ، چیزی را که همگان را در آن حقی است یا خود را به نادانی زنی در آنچه توجه تو به آن ضروری است و همه از آن آگاه اند . زیرا بزودی آن را از تو می ستانند و به دیگری می دهند . زودا که حجاب از برابر دیدگانت برداشته خواهد شد و بینی که داد مظلومان را از تو می ستانند . به هنگام خشم خویشتندار باش و از شدت تندی و تیزی خود بکاه و دست به روی کس بر مدار و سخن زشت بر زبان میاور و از اینهمه ، خود را در امان دار باز ایستادن از دشنام گویی و به تأخیرافکندن قهر خصم ، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به دستت آید . و تو بر خود مسلط نشوی مگر آنگاه که بیشتر همّت یاد بازگشت به سوی پروردگارت شود . بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی ، آنچه که بر والیان پیش از تو رفته است ، از حکومت عادلانهای که داشته اند یا سنت نیکویی که نهاده اند یا چیزی از پیامبر ، ( صلی الله علیه و آله ) که آورده اند یا فریضهای که در کتاب خداست و آن را برپای داشته اند . پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل می کرده ایم و بکوشی تا از هر چه در این عهدنامه بر عهده تو نهاده ام و حجت خود در آن بر تو استوار کرده ام ، پیروی کنی ، تا هنگامی که نفست به هوا و هوس شتاب آرد ، بهانه ای نداشته باشی . و جز خدای کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد . از وصایا و عهود رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانی با غلامانتان . و من این عهدنامه را که برای تو نوشتهام به وصیت او پایان می دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . و از این عهد نامه [ که پایان آن است ] از خدای می طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هر مطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است ، از داشتن عذری آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانه های نیک در بلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش . و اینکه کار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند ، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم.
و السلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله الطیبین
//