رفتم نشستم کنارش گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟ گفت:بفروشم که چی؟ تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟ گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد, یه گل بهم داد با مردونگی گفت...
مجید آتش
تاریخ درج:
۹۱/۱۱/۲۲ - ۱۵:۴۲ 24 نظر , 497
بازدید