|
رتبه کلی: 980
|
|
درباره من سعی میکنم شاد باشم همیشه
عاشق کارای پرخطرم و اهل ریسک
کارم مدیریت بخش it سایپاست
رشتمم it هستش و یه ترم دیگه فوقمو میگیرم.
کتابای صادق هدایتو مخصوصا بوف کورشو خیلی دوست دارم همچنین یه سایت دارم که توش ایده های به وجود اومدن یه کشور هستش که از 10 سالگی باهام بوده خیلی جالبه هرچند روز توش اطلاعات میذارم این کشورو همچیشو خودم طراحی کردم زبان،قوانین،طرز اداره و هرچیزی که فکرشو بکنید
http://www.v-country.blog.ir
|
عروس و داماد شب عروسیشون روتخت چیکار میکنن؟
اگه گفتین عروس و داماد شب عروسیشون چه کاری روی تخت دونفره انجام میدن ؟!! . . . . . . . . . . . . . کجا با این عجله ؟! . . ...
تاریخ درج:
۹۲/۰۲/۲۳ - ۱۸:۴۷ 3 نظر , 341
بازدید
یه داستان جالب ( حتما بخوانید تا آخر،شايد زياد باشه ولي جالبه! )
چشمهایتان را باز میکنید. متوجه میشوید در بیمارستان هستید. پاها و دستهایتان را بررسی میکنید. خوشحال میشوید که بدنتان را گچ نگرفتهاند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار میدهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق میشود و سلام میکند. ...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۴:۰۱ 2 نظر , 293
بازدید
داستان جالب و آموزنده ” ابتکار در حل مشکل”
در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است .
بلافاصله ...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۵۰ 3 نظر , 299
بازدید
داستان جالب “زن باهوش و آرزو”(مخصوص زن ها!!!)
داستانو تا تهش بخونيد!!!
روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم . زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : “متشکرم” ولی ...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۴۶ 2 نظر , 317
بازدید
داستان جالب “نقش حیوان در زندگی یک بچه “
ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم ، بابایمان هم همینطور. بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوزیون؟ و هر وقت ما پول ...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۳۹ 1 نظر , 315
بازدید
پيوند مغز"خانوما بخونن :)"
پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد.
بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی …
پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :
“متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم
تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه.”
“این عمل، کاملا ...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۳۴ 1 نظر , 352
بازدید
داستان جالب “شغل عجیب !”
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا میشود. رانندهی آن ا
تومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من ب...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۳۱ 2 نظر , 437
بازدید
داستان جالب نامه” شگفت انگیز”
داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نا...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۱۳ 4 نظر , 463
بازدید
داستان خواندنی “اهداء خون برادر”
سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم
با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد.
ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بود
که او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بود
و هنوز نیاز به مر...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۲۳ 1 نظر , 354
بازدید
داستان کوتاه (خلبان)
دو خلبان نابینا که هردو عینک های تیره به چشم داشتند،
در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند،در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در
دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کا...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۰۷ 0 نظر , 366
بازدید
داستان طنز “مسافر اتوبوس”
داستان طنز “مسافر اتوبوس” یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان ...
تاریخ درج:
۹۱/۱۲/۱۰ - ۱۳:۰۴ 1 نظر , 322
بازدید
نيمرخ كار خودم
كار شاخ از خودم
هه هه چه باحال تو دهنشه
جوجه طوطي
جوجه جغد ناز
ببينيد چه ناز نگاه ميكنه
پايان رياست جمهوري
نگاه كن رو چقدر سيگار راه ميره!!!!
برخورد صاعقه به برج ايفل
يالا كسي خونست؟
به اين ميگن عاشق :)
با ديدن اين عكس تعجب ميكنيد قول ميدم
حیواناتی که تبدیل به سلاح شدند
جام علمی، کشورهای دنیا همیشه به دنبال تولید سلاح های مختلف بوده اند تا بتوانند به کمک آن ها از سرزمینشان محافظت کنند. البته برخی اوقات نیز در راه تولید سلاح دست به آزمایشات بسیار عجیبی می زنند. یکی از این آزمایش ها استفاده از حیوانات به عنوان سلاح های جنگی است که در این مطلب نگاهی به تعدادی از آن ها...
تاریخ درج:
۹۱/۱۱/۲۶ - ۱۱:۳۶ 6 نظر , 368
بازدید
چه نازه :))
خلاقيت ايراني :)دي
اين چي ميتونه باشه؟
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|