|
لحظه ......
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
100 بازدید امروز: 100
توضیحات:
پادکست شعر و ادبیات ایران و جهان برگه ها درباره من نشریه های ادبی بهترین شعرهایی که خواندم تاسیان- نشریه بین المللی شعر زنان دفتر شعر جوان دیگران صحنه ها لوح- پایگاه فرهنگ و ادب فارسی ماه مگ ماهنامه ی تخصصی شعر کندو مجله ادبی عصر آدینه مجله ادبی پیاده رو مجلهی شعر نشریه ادبی جن و پری نشریه ادبی عروض وازنا- مجله الکترونیکی شعر والس ادبی جادوی ناتمام تمامی جنگ ها ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای من, غزل دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۹ آمیختی تمام تنم با شرنگ ها هل می دهی مرا تو به آغوش ننگ ها من یونس تو نیستم و بی هوا مرا هل می دهی همیشه به سمت نهنگ ها هل می دهی که یک تنه لشکر شوم تو را شمشیر برکشیده به فتح فرنگ ها شاید که نه بگویم و این بار بشکند جادوی ناتمام تمامی جنگ ها حتی اگر به پاسخ یک بار سرکشی رجم ام کنی همیشه به پرتاب سنگ ها . . . کفتارهای کفر کمین کرده اند و شک سرپنجه می کشد به یقین، چون پلنگ ها * آن سو من و تجسم ایمان خسته ام افتاده بی رمق به تن سرد سنگ ها پایان برزخ است و کسی در خیال من کل می کشد برای طلاق تفنگ ها پادکست شعر و ادبیات ایران و جهان برگه ها درباره من نشریه های ادبی بهترین شعرهایی که خواندم تاسیان- نشریه بین المللی شعر زنان دفتر شعر جوان دیگران صحنه ها لوح- پایگاه فرهنگ و ادب فارسی ماه مگ ماهنامه ی تخصصی شعر کندو مجله ادبی عصر آدینه مجله ادبی پیاده رو مجلهی شعر نشریه ادبی جن و پری نشریه ادبی عروض وازنا- مجله الکترونیکی شعر والس ادبی جادوی ناتمام تمامی جنگ ها ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای من, غزل دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۸۹ آمیختی تمام تنم با شرنگ ها هل می دهی مرا تو به آغوش ننگ ها من یونس تو نیستم و بی هوا مرا هل می دهی همیشه به سمت نهنگ ها هل می دهی که یک تنه لشکر شوم تو را شمشیر برکشیده به فتح فرنگ ها شاید که نه بگویم و این بار بشکند جادوی ناتمام تمامی جنگ ها حتی اگر به پاسخ یک بار سرکشی رجم ام کنی همیشه به پرتاب سنگ ها . . . کفتارهای کفر کمین کرده اند و شک سرپنجه می کشد به یقین، چون پلنگ ها * آن سو من و تجسم ایمان خسته ام افتاده بی رمق به تن سرد سنگ ها پایان برزخ است و کسی در خیال من کل می کشد برای طلاق تفنگ ها ۱۳ آوریل ۲۰۱۰- چالمرز * * * پی نوشت: سومین پادکست سرایه را امروز منتشر کردم. ممنون ام از شمایی که سرمی زنید و پادکست را به دوستانتان هم معرفی می کنید. پی پی نوشت: دوستانی که تمایل دارند می توانند به صفحه فیس بوک پادکست سرایه بپیوندند و در جریان انتشار آن قرار بگیرند. از گذشته ها- سه غزل ارسال شده توسط پریا کشفی | در شعرهای من, غزل یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۸ (۱) غمگین تر از همیشه کنارت نشسته بود وقتی خزان به روح بهارت نشسته بود تو در خیال رفتن و در چشم های او غم واژه های طرح گذارت نشسته بود در چشم های خسته ی این زنسوار پیر! می تاختی وگرد و غبارت نشسته بود تنها نه اینکه مال تو باشد، پس از تو نیز عمری به پاس ایل و تبارت نشسته بود یعنی که پنجه های پلنگت نبود و باز در انحصار مرگ شکارت نشسته بود سهم جوانی اش که به پای تو نیست شد بعد از تو نیز آینه دارت نشسته بود در خلوت و توهم قبر و سکوت و مرگ هر عصر جمعه پای مزارت نشسته بود این سرنوشت بیوه زنان قبیله بود روزی به جبر قوم کنارت نشسته بود حالا تو رفته بودی و بعد از تو باز هم با خاطرات تیره و تارت نشسته بود ۱۵و ۱۶ اسفند۸۳ (۲) هرچند یک پرنده ی بی بال و پر نبود اما نشسته بود به فکر سفر نبود دختر دلش هوای سکونی عجیب داشت یعنی که خسته بود و َ اهل خطر نبود دختر در این سکوت مداوم که ذوب شد برعکس کودکیش پر از شور و شر نبود مانند یک مجسمه بی روح و بی صدا خاموش بود پی دردسر نبود دخترهمان پریکه دلش رنگ آب بود حالا به فکر موی سپید پدر نبود انگار سنگ تیره شد انگار مرده بود کز کرده بود توی خودشنه! دگر نبود اصلن نبود دخترک اما وجو د داشت! نه شعر نه ترانه در او کارگر نبود * این اولین سکانس به پایان رسید و بعد این قهرمان که دخترکی بیشتر نبود بیدار شد .. و ََ تا به خود آمد سکانس بعد می خواست باز پر بزند.بال و پر نبود
درج شده در تاریخ ۹۳/۱۲/۱۰ ساعت 19:18
برچسب ها:
![]()
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|