فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 11481


درباره من
حدادی3 (alireza94 )    

لطیفه

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۱/۳۰ ساعت 19:14 بازدید کل: 162 بازدید امروز: 104
 

مردی می ره پیش کشیش تا اعتراف کنه. می گه: من در زمان جنگ جهانی دوم به یک مرد در خانه خودم پناه دادم.
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید ۵ دلار بپردازه.
کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام دادی.
مرد می گه: اوه! متشکرم! خیالم راحت شد. فقط یه سوال دیگه…
کشیش می گه: بگو فرزندم.
مرد می گه: آیا باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟

****************************************************

غضنفر تا ده سال برای مادرش عزاداری می کرد . بهش میگن : آخه چقدر گریه می کنی ده سال گذشته . میگه : آخه هر وقت یادم میفته که موقع خاکسپاریش چه دست و پایی میزد جیگرم آتیش می گیره

****************************************************

بازهمئ ترکها دریک سرقت مسلحانه ازبانک ملی آب سردکن را به جای گاو صندوف دزدیدن وانرا به قیمت کلانی به لرها فروختند

****************************************************

یارو به امریکاییه میگه اسمت چیه ؟ میگه وات هستم . جیمز وات.

امریکاییه میگه تو اسمت چیه ؟ یارو میگه باس هستم . عب باس

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۱/۳۰ - ۱۹:۱۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)