ساز دهنی ام را بی حضور تو
به دهانم می گذارم و سرخوش
از عشقت نوای خاموش قلبم
را می نوازم تا شاید نسیم
صدایم را به تو برساند
و باز تو را به یاد قلب
سوخته ام بیندازد
گر چه خیلی دیر است اما
هنوز هم چشم به راه جاده ای
هستم که از آن به آسمان ها
پیوستی و هیچ کبوتری خبر از
برگشتنت نیاورد و باز هم
کنار جاده بی حضور تو
می نوازم...
علیرضا مشرقی
پسری از نسل درد
http://alirezamashregi.blogfa.com/