کبوتری رو پشت بام لانه داره
دلم براش میسوزه اون جا نداره
پرنده ای زرنگ و رنگارنگه
پرهاش چقدر بزرگ و قشنگه
من همیشه دانه می ریزم براش
آخه دوستش دارم میمیرم براش
دانه ها را میخوره و سیر میشه
از خونمون پر میزنه دور میشه
چشمهای من پر از اشک میشه
دلم براش خیلی زیاد تنگ میشه
میگم که کاش پرنده ام اینجا بود
رو پشت بام خونمون با ما بود
دست می برم رو آسمون
تا که دعا کنم به اون
که ای خدای مهربون
ای خا لق هفت آسمون
پرنده خوبم کجاست
اگر تو دشت وصحراست
تو خودت حافظش باش
تو خودت یاورش باش