جلو تلویزیون نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدمگوشیمم دستم بود داشتم با صدای بلند “انگری بیرد” بازی میکردمیهو مامانم برگشت بی مقدمه گفت:نگاه کن توروخدا ۲۵ سال بچه بزرگ کردیم که یا تو اتاقش بشینهمانیتورو نگاه کنه لبخند بزنه واسه خودش یا گوشیشو دستش بگیره با گوشیش کفتر بازی کنه!من انگری بیرد