دیروز داشتم نذری پخش میکردم
در یه خونه رو زدم دختر آمد جلو در نذری رو برداشت
تو چشام نگاه کرد
با لبخند گفت انشاالله هر چی حاجت داری بهش برسی
منم نامردی نکردم
گفتم من فقط یه حاجت دارم
دختر چشاش گرد شد داش از حدقه بیرون میزد
گفت خوب چیه
منم یکم مکث کردم 
با لبخند گفتم آزادی مردم مظلوم فلسطین
ینی حال کردما