تو ای آدم
منم انسان
که از احساس لَبریزم
و می میرم بدان حسی
که از انسان شدن دارم
تو هم هم شکل انسانی
ولیکن فرق بسیار است
نمی دانی!
چه میدانی؟!
تو که عاری از احساسی
تو را با من همه فرق است
و اگر عشقی تو را می بُود
اگر دل در سینه ات می بُود
یقین دنیا گلستان بود
بهشت از آنِ ماها بود
جهنم خالی از ما بود
که هم شکل منی اینجا
گمی اندر میان ما
تو که سرشار از ظُلمی
تو که بوی بدی داری
تو را با من هم فرق است
.............