فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
آلنوش گلی (alnosh )    

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...

منبع : http://delekocholedivone.blogfa.com/
درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۰۱ ساعت 00:44 بازدید کل: 136 بازدید امروز: 110
 

 

و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک اسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی

 .

.

.

زمان گذشت

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

 ساعت چهار بار نواخت

امروز روز اول دی ماه است

من راز فصلها را میدانم

و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک ، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

 زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

.

.

.

 من سردم است

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

ای یار ای یگانه ترین یار " آن شراب مگر چند ساله بود ؟ "

نگاه کن که در اینجا

زمان چه وزنی دارد

.

.

.

سلام ای شب معصوم !

 سلام ای شبی که چشم های  گرگ های بیابان را  

به حفره های استخوانی ایمان  و اعتماد بدل میکنی

ودر کنار جویبارهای تو ، ارواح بیدها

ارواح مهربان تبرها را میبویند

من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها میآیم

و این جهان به لانه ی ماران مانند است

و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست

که همچنان که ترا میبوسند

در ذهن خود طناب دار ترا میبافند

 .

.

.

 سلام ای شب معصوم  

میان پنجره و دیدن

 همیشه فاصله ایست

چرا نگاه نکردم ؟

.

.

.

 من از کجا میآیم ؟

من از کجا میآیم ؟

که اینچنین به بوی شب آغشته ام ؟

.

.

.

چه مهربان بودی ای یار ، ای یگانه ترین یار

چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی

چه مهربان بودی وقتی که پلک های آینه ها را میبستی

و چلچراغها را

از ساق های سیمی میچیدی

و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق میبردی

تا آن بخار گیج که دنباله ی حریق عطش بود بر چمن خواب می نشست

 .

 .

 .

و آن ستاره ها مقوایی

به گرد لایتناهی میچرخیدند .

چرا کلام را به صدا گفتند؟

چرا نگاه را به خانه ی دیدار میهمان کردند !

چرا نوازش را

به حجب گیسوان باکرگی بردند؟

نگاه کن که در اینجا

چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت

و با نگاه نواخت

و با نوازش از رمیدن آرامید

به تیرهای توهم

 مصلوب گشته است

و به جای پنج شاخه ی انگشتهای تو

که مثل پنج حرف حقیقت بودند

 چگونه روی گونه او مانده ست

 .

.

.

سکوت چیست ، چیست ، ای یگانه ترین یار ؟

سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته

من از گفتن میمانم ، اما زبان گنجشکان

زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعتست .

زبان گنجشکان یعنی : بهار . برگ . بهار .

زبان گنجشکان یعنی : نسیم . عطر . نسیم

زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد .

 .

.

.

 ایمان بیاوریم

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل

به داس های واژگون شده ی بیکار

و دانه های زندانی .

.

.

.

این مطلب توسط امین داودی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۱۰/۰۱ - ۰۸:۴۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)