یک شهر، یک پسر / روایتی از زندگی اولین نوجوان سیزده ساله دفاع مقدس
به گزارش خادم الشهداء ، در هر کشوری شناخت اسطورههای مقاومت، مرور خاطراتشان و شیوه زندگی آنها برای نسلهای آینده یک ضرورت است.
وقتی شهریور ۱۳۵۹ با شایعه حمله عراقیها، بعضی از اهالی خرمشهر همه زندگیشان را به دوش کشیدند و از شهر رفتند، کسی باور نمیکرد که خرمشهر به دست عراقیها بیفتد. اما بهنام ۱۳ ساله تصمیم گرفت بماند. هم میجنگید، هم به مردم کمک میکرد.
بمباران که میشد میدوید و به مجروحین میرسید. با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد میرساند و چندباری هم به اسارت دشمن درآمد؛ اما هربار با توسل به شیوهای از دست آنان میگریخت.
برای فریب عراقیها میزده زیر گریه و میگفت: “دنبال مامانم میگردم گمش کردم.” رزمندههای ایرانی، خیلی از اطلاعات خود درباره ارتش عراق را مدیون بهنام بودند. چون عراقیها که فکر نمیکردند این نوجوان ۱۳ ساله قصد شناسایی مواضع، تجهیزات و نفرات آنها را دارد، رهایش میکردند.
سرانجام ۲۸ مهرماه ۵۹، نزدیک فروشگاه فرهنگیان در خیابان آرش خرمشهر ترکشی به سینه بهنام خورد و قهرمان کوچک خرمشهر، جاودانه شد.
آبان ماه سال ۱۳۸۹ هم مسئولان وقت استان خوزستان، به دلیل محل نامناسب مزار شهید “بهنام محمدی” و برای تکریم بیشتر این شهید نوجوان، مزار او را به صورت قالببندی شده به “تپه شهدای گمنام مسجد سلیمان” منتقل کردند.
وصیتنامه اولین نوجوان سیزده ساله دفاع مقدس
من نمیدانم چه بگویم، من و دوستانم در خرمشهر میجنگیم، به ما خیانت میشود. من میخواهم وصیت کنم هرلحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها این است که بچههای خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچهها میخواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند