بسمه تعالی
امروز صبح آخرین حرکت قطارصبح میانه بسمت تهران بود قطاری که داشت کوله باری از خاطرات برای تمام مردم این دیار را می برد قطاری که زمام دار سکان حمل ونقل میانه بود و از وقتی که به دست پر فیض و عنایت مسئولان اتوبان میانه را آنقدر دور از میانه کردن که گوی مهمانی بود که از شهرمان فراریش دادند همان شهری که روزی آبرو دار و جواهری درخشان بر پیشانی جاده ابریشم بود.
حال وقتی صبح هنگامی که قطار میرفت انگار دوس نداشت غروب میانه طلوع کند انگار دوس نداشت مردم ومسئولان در خواب خفته اش بیدار شوند. شاید هم میرفت به دنبال نمایندگان و مسئولانه شهر که در تهران پشت صندلی های داغ ونازشان جا خوش کرده اند آنهای که ندای ریختن میانه را سر میدادند وبه طلوع آفتاب عزت و وحدتش نوید میدادند الان زمان آن رسیده که حساب پس دهند(مثقال ذره خیرا یره) کاش ندای نسل خاموشی را که به طلب علم عازم دانشگاههای این مسیر هستند و تنها امیدشان این ارابه آهنی بود جواب میدادند. طلایه داران مشکلات این شهر کجایند؟؟؟ شاید هم سکوت بهترین پشتوانه برای صندلی های ارث پدریست و چه زیبا گفت اربابم علی :((که اگر ریاستی ماندنی بود به شما نمیرسید پس با خدمت به خلق زینتش بخشید)).
امروز ارابه آهنی شهرمان میرفت و به جای صدای "هو هو کیش کیش" بازی های بچه گانه "میگفت : میانه میروم و با رفتنم شاهرگ ارتباطیت را هم میزنم که باید برای حمل ونقل شهریت دس به دامن اتوبوس های روستاهای اطراف شوی چون دیگر فرمانداری ویژه هستی یا حتما استحقاق بیشتری داری؟!!!!؟ البته در اخبار شنیدم که در ایتالیا هم برای حمل ونقل به علت گرانی سوخت از خرها استفاده میکنن امکانات رفاهیمان یا فرهنگمان در آن حد نیس ولی دور از حضورتان تا دلتان بخواهد خرش را که داریم.
((نام میانه دروازه آذربایجان عزت بود میانه همه دارو ندارت تارج میشود ازنوک قافلانت فریاد کن.))