بسمه تعالی
اجرام که ساکنان این ایوانند اسباب تردد خردمندانند
هان تاسر رشته خرد گم نکنی کانان که مدبرند سرگردانند ((خیام))
روز آخر ماه رمضان بصورت کاملا تصادفی وارد شهرداری که شدم :
دیدم راهرو شهرداری بشدت شلوغه:
علت خواستم از آقای شهردار جویا بشم دیدم سرش باز بشدت شلوغه و پشت سر هم امضا میکنه:
زیاد پا پیچ آقای شهردار نشدم یه سری هم به دفتر یار شفیق آقای خرده فروش و معاونش آقای صفای زدم:
ولی تا از ایشان هم جریان پرسیدم کاغذهای رو برداشت و به سمت اتاق آقای شهردار راهی شد منم پشت
سرش راه رفتم:
دیدم بحث جلسه با کارگرها و....
سری امدم بیرون خودم رو به اتاق اجلاس رساندم نمیخواستم شیرینی این جلسه رو از دست بدم:
بله اینجا اتاق اجلاس شهرداری میانه است ولی اینبار مهمانان این اتاق کسانی هستند که بوسیدن دستشان را
پیامبر(ص) کلید جنت دانست و بجای کت و شلوار ؛بوق و کرنا؛ صداقت و صافی این دوستان صفا بخش مجلس بود
خلاصه انتظارها به پایان رسید و جلسه آغاز شد:
دور ها دور پر بود از صفا و سادگی انسانهای بود که حاضر بودند کل شهر را جارو کنند و آشغالهایش را جمع کنند تا
خانوادشان مجبور به جارو کردن خانه کسی نشود((البته کارمند های بعضی قسمتهای اداری که قراردادی بودند
حضور داشتند ولی اکثرا بخش خدمات شهری تشریف داشتند و من خطابم بیشتر این دوستان هستند
البته قسمت های اداره نیز قابل تقدیر میباشند))
وقتی سخنان آقای خرده فروش شروع شد:
خیلی ؛گوش ها برای شنیدن تیز شده بود حتی برای بعضی انقدر شنیدن بعضی حقایق سخت بود که
سمعک هاشان را آورده بودند:
وخدایی آنطوری که میگفتند بینی و بین الله و قران به میان حرف میزد:
اولش اینجوری شروع کرد که یکی از بزرگترین اقداماتش این بود علی رغم اینکه خیلی بردن و خوردن شما هم
تو خواب و غافل بودین:
حقوق کارگرها را از چنگ بخش خصوصی در آوردیم که همت بسیار والای میخواست علی رغم مخالفت های زیاد
حتی استان بخاطر بار کاری و مسئولیتی که به همراه داره ولی برای حفظ حقوق کارگران این کارو کردنند ؛طبقه
بندی حقوق کارگری و رساندن حقوق و مزایا در حد نیروهای رسمی رااز مهمترین اقداماتشان در زمینه این دوستان
گفتند.
راستی شکر به کلامتان آقای شهردار:
خیلی ها هم از همان اول برای این جلسه کیسه دوخته بودند حتی کار بجای رسیده بود که کیسه هاشان را هم
آورده بودند:
آقای شهردار در ادامه گفتند بزرگترین افتخارشان ایناست که اوهم مثل تمام دوستان جمع یه رفتگربوده
((آقای شهردار پس کلاس ریاست چی میشه؟؟بابا افت داره این حرفا)) و هیچوقت حاضر نمیشوند حقی از کارگری
ضایع بشود.
و ادامه داد صادقانه و با روی باز کارنامه 22 ماه اش رو حاضر است تقدیم کند و هر وقت زمانش تموم بشود دو دستی
صندلی شهرداری رو تقدیم میکند:
و قایل به این هستند که باید سراغ خدمت گزار مردم بیایند چون واقعا ایفای نقش در سمت شهرداری خیلی سخت
است.
یه سوال آقای شهردار شنیدین پشت سرتون چیا میگن؟
خیلی ها چشم دیدنتو ندارن حتی اگه چشم مصنوعی بزارن:
راستی بعضی ها هم پرونده بدست معترض اضافه کاری بودند مشکل آنهارا هم حل کنید:
در آخر هم آقای شهردار یه پیشنهاد قشنگ هم دادند گفتند هر کس از کارگرها که خدای نکرده معتاد شده است
بدون کسر حقوق داوطلبانه با حمایت شهرداری بیاید برود کمپ و ایشان در تمام هزینه ها کمکشان میکنند.
راستی اخرین سوال آقای شهردار خیلی ها واست چاقو تیز کردن:
پشتت به کیا گرمه؟
خوب تمومش کنیم دیگه انگار هرکی میره پشت این تریبون یادش میره:
خلیی ها خسته هستند واقعا:
در آخرهم کادوی آقای شهردار که یک کارت استخر بهمراه 150 هزار تومان رمضانیه بود به کارگرهای زحمت کش
شهرداری تقدیم شد.
این ها هم کارت استخرها که فردا حرف درنیارین:
اینم عکسهای اتمام جلسه و تحویل کارت ها و مبالغ:
آقا آخرین نفر کیه منم کارت میخوام
راستی آقای شهردار دستت در نکنه:
و در آخر به صراحت میگویم: وجود شخصی چون ایشان قداست جایگاه شهرداری را بالا برده و مادیگر به کم قانع
نیستیم.
من الله توفیق