فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 18479


درباره من
فقط پرسپلیس
تنها.. (amir---hosein )    

......

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۶/۱۶ ساعت 00:58 بازدید کل: 122 بازدید امروز: 115
 

مرد خیاطی کوزه ای عسل در دکانش داشت.
یک روز می خواست دنبال کاری برود.
به شاگردش گفت:این کوزه پر از زهر است! مواظب باش آن را دست نزنی!
شاگرد که می دانست استادش دروغ می گوید حرفی نزد و ...
استادش رفت.
شاگردهم پیراهن یک مشتری را بر داشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت
و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید.
خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با حیرت از شاگردش پرسید:چرا خوابیده ای؟
شاگرد ناله کنان پاسخ داد: تو که رفتی من سرگرم کار بودم، دزدی آمد و یکی از پیراهن ها را دزدید و رفت.
وقتی من متوجه شدم،از ترس تو، زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک خوردن و تنبیه آسوده شوم!

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۶/۱۶ - ۰۰:۵۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:



لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات