فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 6819


درباره من
منصوری1 (amir123 )    

یک اشتباه...

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۴/۲۷ ساعت 18:17 بازدید کل: 356 بازدید امروز: 107
 

یک اشتباه....

نسرین یک دانشجوی ترم آخری هست وپدرش فوت کرده وبامادرش وخواهرکوچکش زندگی می کند.

روزی یکی ازهمکلاسی هاش ازش خواهش میکندکه جزوشان را چند روزی بهش  امانت بدهند و نسرین هم قبول میکند.

بعد از چند روز که جزوه را داده بود نسرین  پسره رامی بیندوبهش می گوید که شاید دیگر همدیگر را نیبنیم به همین خاطر من شماره منزلمان را روی جزوم مینویسم و شما هروقت کارتان تمام شد باهم هماهنگ میکنیم تا جزوه را بیارین پس بدین. وازقضاکاربه آنجاهانمی کشدوجزوه راقبلاازاینکه ازدانشگاه به کلی  فارغ التحصیل بشود از هم کلاسش پس می گیرد.

بعدازدوسال که نسرین ازدواج کرده وتازه نامزدشده بود روزی از قضا  شوهرش می اید خونشونو نسرین و مامانش میرن بیرون تا خرید کنندو برگردند. و بعد از رفتن انها زنگ تلفن خانه به صدا در میاید و شوهره گوشی را بر میداره تا جواب بدهد و می ببیندیک آقایی هست که میگویدخانه نسرین خانم؟؟  شوهر نسرین می گوید بله  امرتان؟؟میگه ببخشید نسرین خانم تشریف دارن؟؟ میگه شما؟؟ میگه من دوست پسرایشون هستم..... شوهره وقتی این حرف را شنید با عصبانیت گوشی ازدستش افتاد و ماجرای به دعوا و طلاق دادنها کشید..

بله؛ با یک اشتباه کوچک اینهمه مشکلات بزرگ بوجودمیاید. با اینکه ارتباط نسرین و هم کلاسیش شاید هم به ده روز نکشید و فقط یه جزوه دادن و پس گرفتن بود ولی در آخر نسرین زندگیش از هم پاشید..

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۴/۲۷ - ۱۸:۳۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)