فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3426


درباره من
به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، چراکه چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . .
ایمیل من
sookoote_shab20@yah
--------------------------------
از دیروز که می آمدم
فردا را آه کشیدم
و کناره پنجره دستی تکان دادم برای باد
سهم من از دیروز
امروز و از امروز.. ------------------
غریبه بود
.
.
عادت شد

.
.
عشق شد
.
.
هستی شد
.
.
روزگارشد
.
.
بی وفا شد
.
.
خسته شد
.
.
بیگانه شد
.
.
فراموش نشد
.
فراموش نشد
.
فراموش نشد
...............
.............
...........
.........
.......
.....
...
..
.
..
...
....
......
........
.........
...........
............
..............
فراموش نخواهد شد!!!!!!!!!!!!
خدائی (amireza )    

دوستی

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۱/۲۰ ساعت 15:25 بازدید کل: 194 بازدید امروز: 147
 

یک شب سرد پاییز یک پروانه اومد پشت پنجره اطاق پسرک و به شیشه زد: تیک! تیک! تیک!
پسرک که سرش حسابی گرم بود، برگشت و دید یه پروانه کوچیک اونجاست!
پروانه با شور و شوق گفت: می‌خوام باهات دوست بشم، لطفا پنجره رو باز کن.
اما پسرک با اوقات تلخی جواب داد: نمی‌شه، تو یه پروانه هستی!
پروانه خجالت زده سرش رو کج کرد و با صدای لرزون گفت: لطفا پنجره رو باز کن، هوا اینجا خیلی سرده!
اون پسر باز هم قبول نکرد: برو از اینجا و منو راحت بذار!
پروانه با غم زیاد از اونجا دور شد.
فرداش پسرک از رفتارش پشیمون شد و پیش خودش گفت: برای اولین بار کسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نکردم و پیش خودش فکر کرد که "ممکنه پروانه برگرده و این بار با هم دوست می‌شیم".
مدت‌ها کنار پنجره باز اتاقش نشست. پروانه‌های زیادی اومدن اما از پروانه اون شب خبری نشد.
خسته از انتظار، پسرک پیش مرد دانا رفت و ماجرا رو براش تعریف کرد.
مرد دانا بهش گفت: پسر عزیزم عمر پروانه‌ها بیشتر از یک یا دو روز نیست!
پسرک از اون روز دیگه همیشه یادش موند که برای دوستی و دوست داشتن فرصت کوتاهی داره و نباید از کوچکترین فرصتی دریغ کرد.دوستی

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۱/۲۰ - ۱۵:۲۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات