فراموش کردم
رتبه کلی: 923


درباره من
بــه

ضَـــریــح ِ بــی نـِشـــانـَــتــــ

هـــر دَمـ اِی مــــاه ،


بَــســتــه ســتــــ

دَخــیــل ِ قـَـلـبــــ ِ مَـــن

بـــا هـَــر " آه " ،


عـُـمـریـســتـــــ

تـَپـِـش هــای دِلـَـم

مـی گــویـَـد :



" یــا فــاطِــمِـــه ،

اِشـفـَعـی لـَـنــا عـِـنـدَا ا... "

یکــــــ مـُـشتـــــــ اُستـــخوان شــدنمــ طـــــــــــــول می کشیـــد....

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۰۴ ساعت 10:42 بازدید کل: 143 بازدید امروز: 117
 

 

اولین کسی بود که آمد و گفت :

می خواهد معبر را باز کند !!

چند قدم دوید به سمت ِ میدان ِ مین...

ایستاد !

همه فکر کردیم ترسیده...

کسی گفت:

خوب، این طفلک

فقط 14 سالشه..!

برگشت به سمت ما...

پوتین هایش را در آورد...

گفت: این ها نو اند...!!!

به سمت میدان مین دوید.......

 

 

آپلود رایگان عکس و فایل | گیگ پارس

 

طلاهایش را که داد ...

از در ِ ستاد ِ پشتیبانی ِ جنگ بیرون رفت ...

جوان داد زد

خانوم رسید ِ طلاها !

خندید و گفت:

من برای پسرم هم رسید نگرفتم......!

 

 

مــــــادر سلام!

آمده‌ام بعد ِ سال‌ها

انگار انتظار تو را پیر کرده است...



زود است باز ،

این همه پیـری برای تو

شاید منم ،

که آمدنم دیر کرده است!



مــــادر!

مـــرا ببخش ، اگر دیر آمدم

یک مشت استخوان شدنم ،

طول می‌ کشید...


 
تا ارتفاع ِ شانه ی مردان ِ شهرمان

از دست ِ خاک ،

پـــَــــر زدنم

طــــول می‌ کشید...

 

این مطلب توسط نویدصالحی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۱۰/۰۴ - ۱۰:۴۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)