فراموش کردم
رتبه کلی: 1596


درباره من
عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی
منِ دلداده به آهی
بنشستیم،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را تنگ در آغوش بگیرم...
nilu mohebi (amoureee )    
   
عنوان: in matn barandeye jayezzeye nobele beautiful life alman shode
in matn barandeye jayezzeye nobele beautiful life alman shode
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 103 بازدید امروز: 102

این تصویر توسط علی مسعودی* بررسی شده است.
توضیحات:
این متن
برنده جایزه
beautiful life
آلمان شده
مردی
درحال
مرگ بود
وقتیکه
متوجه
مرگش شد
خدا رابا
جعبه ای
دردست دید
خدا :
وقت رفتنه
مرد :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم
خدا :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه
مرد :
درجعبه ات
چی دارید؟
خدا :
متعلقات
تورا
مرد : متعلقات
من؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ
خدا : آنهادیگر
مال تو
نیستند
آنهامتعلق به
زمین هستند
مرد :
خاطراتم چی؟
خدا :
آنهامتعلق
به زمان
هستند
مرد :
خانواده و
دوستانم؟
خدا :
نه ،
آنهاموقتی
بودند
مرد :
زن و
بچه هایم؟
خدا :
آنهامتعلق به
قلبت بود
مرد : پس وسایل
داخل جعبه
حتما
بدنم
هستند؟
خدا :
نه ؛
آن متعلق
به گردوغبار
هستند
مرد : پس مطمئنا
روحم است؟
خدا : اشتباه
می کنی
روح تو
متعلق
به من است
مرد بااشک
درچشمهایش
و باترس زیاد
جعبه دردست
خدا راگرفت
و بازکرد ؛
دید خالی
است! مرد
دل شکسته
گفت : من هرگز
چیزی نداشتم؟
خدا : درسته ،
تومالک
هیچ چیز
نبودی! مرد : پس من
چی داشتم؟
خدا :
لحظات زندگی
مال توبود ؛
هرلحظه که
زندگی کردی
مال توبود .
زندگی
فقط
لحظه ها
هستند
قدر
لحظه هارا
بدانیم و
لحظه هارا
دوست
داشته
باشیم. ?/span?]";
 
درج شده در تاریخ ۹۳/۱۰/۱۶ ساعت 23:27
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)