دیشب من به خواب یار رفتم
چو چرخی من به افکارش بگشتم

از این سو تا به آن سو را دویدم
که شاید نامی از خود را ببینم

بگشتم ذره ذره از دلش را
تمام بند بندپیکرش را

که شاید ذره ای از خود ببینم
و لیکن هر چه گشتم بی اثر بود

همه افکار یارم غیر من بود
همه خالی زمن پر جز ز من بود

تورا گم کرده ام امروز...
وحالا لحظه های من گرفتارسکوتی
سرد وسنگینند.
وچشمانم که تا دیروزبه عشقت
می درخشیدند،
نمی دانی چه غمگینند.
چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو
نمیدانم چه خواهد شد؟؟؟
پرازدلشوره ام،بی تاب ودلگیرم
کجا ماندی که من بی تو هزاران بار
درهرلحظه می میرم!!
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا

بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد

شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد

اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
صداقت درمقابل سیاست دیگران ، سادگیست
و سیاست درمقابل صداقت دیگران ،خیانت !
همش به این فکر میکنم که من ساده بودم یا صادق...!
خدایا!
مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطهای همراهند.
عده ای تا مرز منفعت
عدهای تا مرز مال
عدهای تا مرز جان
عدهای تا مرز آبرو
و همگان تا مرز این جهان
تنها تویی که همواره می مانی، بمان .بمان .بماااان