
هی افکار ...
بی پناه گیر آورده اید ؟؟؟
این مغز است ...
به اندازه ی خودش میتواند فکر کند ...
به اندازه خودش میتواند دوام بیاورد ...
به اندازه خودش میتواند جا داشته باشد ...
برای شما ...
این مغز است ...
کمی تحمل دارد ...
کمی فضا دارد ...
کمی ...
کمی ...
هی افکار ...
دست از سر مغز بردارید ...
خودش برای خودش بس است ...
دست از او بکشید ...
لطفا

یک روز، که تاریخش اصلا مهم نیست
در یک چهارراه، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
...و منتظر ماند
و نرفت
مردانی، که به سطح تحصیلاتشان کاری نداریم
از کنار دختر، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم
وارد می شدند
و چراغ قرمز بود
و ترافیک بود
و کسی نمی ایستاد
یک انگشت توهین آمیز
چند آرنج خشن
چند صد کلمهی تحقیر کننده
با پیکر دختر برخورد کرد
از میهنی، که اسمش را نمی بریم
از مردمی، که نامهایشان را فراموش می کنیم
از دینی، که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم
دخترک بیزار بود

"سکوت"، متن ساده ای است که
همیشه "اشتباه" ترجمه میشود...