نمیگویم به این دیوانه بازیهام عادت کن
فقط مثل گذشته با دل تنگم رفاقت کن
گرفته جنگل تنهاییام را درد در آغوش
بیا آتش بزن، قلبِ مرا از درد راحت کن
تویی که مثل برمودا دلم را جذب خود کردی
به عشق دخترانِ چشم رنگی هم حسادت کن
بیا وُ مرد باش وُ کمتر از آنی که میبینم
مرا با گرگهای هرزه گرد بیشه قسمت کن!
دلم یخ بسته، اسکیموی شرقی، با دمِ گرمت
کمی از این دلِ یخ بستهی قطبی حمایت کن
نیوتن گفت آری، هر عمل̊ عکس العمل دارد
تو هم "قانونِ دوّم شخص عاشق" را رعایت کن
امید صباغ نو
نه زلیخا حریف دیوانگی های من
نه یعقوب حریف گریه های شبانه من
هفت سال نه...،
تا هفتاد نسلم
عشق ترا در قلبم ذخیره می کردم
فقط اگر تو آنی بودی که می پنداشتم !