نازنینم
عشقم را نه از روی جملات نامه هایم
بلکه از چشمانم بخوان
کلمات
عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند
برای فهمیدن معنی نگاهم
دنبال کتاب ها نرو
جوابش را در قلبت خواهی یافت
دلتنگیهامو ندیدی و رفتی
اشک چشمهایم را ندیدی و رفتی
آغوش غریبی دیدی
که مرا بی صدا شکستی و رفتی
امروز ثانیه ها
چون گذشته هاست
یک ثانیه برایِ من
یک لحظه آنِ توست
آری
وصالِ ثانیه ها
اشتراکِ ماست
دل را ز «من» رها کن و
یک بوسه ای بده،
با آبیِ وجودمان
گردیم، ماندگار
یک ثانیه به دل خوشی
یک عمر زندگیست
حالا بیا
خاطره ها را مرور کن
از نو ببین،
بوسه یِ سرخت چه می کند
با قفل های بسته یِ
کورِ تقیدم
آری بیا
به بوسه ای این قفل، وا کنیم
دیگر بس است
هر چه کشیدیم رنج و درد
باشد بهشت، روزیِ
دل دادگانِ خوف
آن آتشِ جهنم و
این بوسه، مالِ من
افسوس هیچ چیز را نمی خورم
حسرت هیچ چیز را ندارم
به هیچ چیز فکر نمی کنم
و همین "هیچ چیز" ها آزارم می دهند