مهربان بنشین دمی پهلوی من
باده ای بستان و آن را نوش کن
آتش عشقت بسوزاند تنم
بوسه ای ده شعله را خاموش کن
دوست دارم بشنوم افسانه ها
قصه ها از ساغرو پیمانه ها
بس حکایتهای شیرین تر زقتد
سر نهادنها به روی شانه ها
یار من آهنگ نو آغاز کن
یک دری تازه به رویبم باز کن
دیگر از مجنون و از لیلی مگو
بال و پر بگشا چو من پرواز کن
پیش من ای شوخ افسونگر بیا
باز هم نزدیک و نزدیکتر بیا
جامی از می بر کف و شیدا بیا
تا ستانم بوسه ای در بر بیا
ماه من در آسمانم جلوه کن
از فروغت حان ودل تابنده کن
غم سراپای وجودم را گرفت
شادمانم کن به رویم خنده کن
ای خوش آن عمری که با تو سر شود
عالم ما عالمی دیگر شود
کلبه تاریک من از نور تو
پرتویی بگرفته روشنتر شود
بشنو ار من تا بگویم عشق چیست
عشق اگر عاشق ندار عشق نیست
وای بر آن کس که در این عمر خویش
زندگی کرده ولی بی عشق زیست
ای نگارا بی تو من دیوانه ام
بی وجود تو زخود بیگانه ام
مرغ و بی بال و پری کنج قفس
خواستار آب و نان و دانه ام