خواب را برده ز یادم دل و جانم ببرید
دست بر دل شده ام هوش و حواسم بدهید
منزل و کوی دلم گشته ز یغمای دلش
هوش و جانم بدهید تا ندهید جان ببرید
مرغ آواز دلم گفت به هنگام سحرتا ببرید
گشته ام سخت ملول تا که شتابم بدهید
صبر را کرده کلید و دلم و کرده دلش
طرح این مسله گیرم ز ادب تا که کلیدش ببرید
خواب را کرده خیال و دلمو کرده اسیر آن ببرید
دست بر سفره ی دل کرده مرا تا که خمارم بدهید
خالقا با که بگویم سخن از دیده و روی و برش
تا خمارم به نیازش به جمالش نشود جان ببرید
شرح دادم ولی ام نیست به گوشش چه کنم؟
رهگذر گشته ملول و شده ایام ملول من چه کنم؟
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
محمد اسبقی:
ای بادهای سرگردان
که هر لحظه , ز هر کوی
شتابان می آئید
به این گوشه ی غمباد گرفته از جهان
کاش یکی تان
بویِ موهایِ او را می آورد ...!
---
تو که رفتی
بهار را خط زدمُ
با خطی درشت نوشتم -پائیز-
تمام اتفاق تقویم امسالم همین بود،
همین!
لاهوتیان: عالی بود بزرگوار........
لاهوتیان: ای بادهای سرگردان
چون در من گرفته بود نامش...
مرا خوش بو کرده بود و...
نامش را دلم به هوا زده بود در عرش ...
به یادش عودی سوزاندم تا باد در او گیرد .
نامم را به گوشش رساند .
که دلی به پی اش اشک میریزد .
تا که شاید .
پر گیرد و دل را ز تنهایی آزاد سازد.
مرغ آواز دلم گفت به هنگام سحرتا ببرید
گشته ام سخت ملول تا که شتابم بدهید
سیروس گودرزی: خیلی جالب بود
ممنونم
قریشی:
سارا هراتی:
وتنها تحفه ی باد رساندن بوی طرب انگیزت با کوی عاشقی ست.
چه سان خواهی یافت این بو را ز کدام کوی دلبر است.
احساس تنهایی و تهی بودن صبر و قرار ز کف ربوده ...
یار نزدیک هم باشد با ما نیست.
گرت خواهی بخوان بنامش به شوق تا باشی به دوران ...
همیشه جاوید ای دلربا.
XxXx I-IaDi XxXx: -