من خراب نگه نرگس شهلای توام
بیخود از باده ی جام و می مینای توام
تو به تحریک فلک فتنه ی دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
میتوان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمه ی گیسوی سمن سای توام
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرت زده ی صورت زیبای توام
تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است
بس که شوریده دل از لعل شکر خای توام
مرد میدان بلای دو جهان دانی کیست؟
من که افتاده ی بالای دلارای توام
سر مویی به خود از شوق نپرداخته ام
تا گرفتار سر زلف چلیپای توام
بس که سودای تو از هر سر مویم سر زد
زیر شمشیر تو امروز فروغی می گفت
فارغ از کشمکش شورش فردای توام