امشب کناره واژه ها در واپسین روزم
امشب همان دلبسته ی دیروز و امروزم
امشب کنار پنجره بیدار می مانم
شمع دلی باید در این شب ها بیفروزم
باغ دلم امشب پر از بال کبوتر هاست
قصد سفر دارد دل بیمار دلسوزم
من بیقرار لحظه ی آغاز بارانم
تنها کویر زنده در دستان دیروزم
با یک نفس اندیشه را پرواز خواهم داد
در آشیان خاکی ام پنهان و مرموزم
اندیشه ام چون سیب کالی بر درخت پیر
باید بیاموزد دلم،باید یباموزم