ناممکن است گرچه برای تو باورش
من می رسم به آبی چشم تو آخرش
تو نیمه ی پر غزلی،سیب سرخ من
من هم کنار حاشیه آن نیم دیگرش
سرو بلند شعر منی تو که ناگزیر
خم گشته واژه ها همگی دربرابرش
آن قدر خواندم از تو که مثل مرور درس
در جشنواره ها همه کردند ازبرش
یا می رسد دلم به نگاه بلند تو
یا میخورد به سنگ زمان عاقبت سرش
در نا امیدی شب ما هم امید هست
من می رسم به آبی چشم تو آخرش