درون لاله گذر،چون صبا توانی کرد
به یک نفس گره عنچه ،وا توانی کرد
حیات چیست؟جهان را اسیر جان کردن
تو خود اسیر جهانی ،کجا توانی کرد؟
مقدر نیست که مسجود مهر و مه باشی
ولی هنوز ندانی ،چها توانی کرد
اگر ز میکده ی من پیاله ای گیری
ز مشت خاک جهانی،بپا توانی کرد
چسان به سینه چراغی فروختی اقبال
به خویش آنچه توانی،به ما توانی کرد