ترانه ام بهانه شد،عشق مرا ندید و رفت
به هر دلی به هر سویی نگاه عاشقانه کرد
نشد بگم چرا شدی؟بهانه ی ترانه ام
شدم ز دل همی غمین چرا نشد بهانه ای؟
دل و دو دیده ام شده ز حرف مردمان تنگ
دلم به غم سپرده است ترانه های مرده ام
حال دلم بهانه کرد،ترک زند به دل کند
چرا نشد بهانه ای برای این دلم ،قشنگ
شدم به کویت ای سحر،تو ناز با دلم مکن
چرا بشد بهانه ای برای دیدنت ،دلم
همیشه آمدم بگم ترانه ام تویی تویی ،برای من
بهانه را چرا کنی به دل ندا ،غمین چرا؟
موذنم به صبح گفت بشو،بسوی دیر دل
که تا نشد بهانه ای برای دیدنت به دل
ندا ز عرش در رسید گفت چرا شوی به دیر؟
بگو به پیر میکده بهانه ام تویی تویی ،ندای من