آسمان دلت رنگی باشه به نام زیبایش
تا زیبا ببینی.
دنیا را درش معنا کنی.
با تمام وجود اما با احساس...
آروم و بی صدا،یواش اینجا دلی...
دست بر آسمون دارد.
خواهشی دارد.
گوش فرا دارید تا ببینید.
قدم راهی گذاشتیم تا مجنون و لیلی معنا یابند.
عاشق شویم و توشه ی زندگیمان باشد.
تا به سحر ندای درونیمان را ورق زنیم و...
عاشق هم شویم.
عشق و علاقه برای همیشه...
بی تو کسی قدر مصاحبت پونه ها را در ضیافت نهرها حس نمی کند.
آه ای بهار گمشده ی آرزوها.
من از باران بی دریغ مهر تو...
که آسمان بهار را بغض آلوده کرده است کجا روم؟
با این حال علاقه ام را در تو یافته ام.
با تو خو می گیرم و می شوم تو...
رایحه ی پونه ی احساسم در کنار برکه ی دلت آروم می گیرد.
دانی چه سان و چطور؟
می خواهم در غروبی مشعل داشتنت را از معبد خورشید بر گیرم و...
عطرش را نثار کوی و برزن خاطراتمان کنم.
ایوان نگاهم را به دیدگان آتشین غنچه های نشکفته ات معطر سازم.
تا خوابم را به ضربان و نبض احساس تو بسنجم و ببندم.
پس آرام شو و خودت را در ابتدایی ترین نقطه ی عشق تصور کن.
اکنون دیگر تکوین حیات را بنگر و...
حلول عشقمان را نظاره گر باش.
تا آسمان دلت همیشه عین رنگین کمان باشد.
به صفای زیباترین سوره ی دلت...
به پاکی آیه های ضمیرت دلت معطر ساز.
تا با هم و در کنار هم معنا و مفهوم یابیم.
ای واژه ی مقدس زندگی ،ای عشق
تا سحر به ندای دلم آروم گیر.
تا برای هم بمانیم.
سلام بر تو ای عشقم.